همت جستجوی شما در مجموع 58 نتیجه داشت که در 4 صفحه قابل رویت است در هر صفحه 15 نتیجه
....ی برادر محمدی استفاده شد هرچند قرار بود نماینده منتخب مردم نیز دقایقی سخنرانی کند اما دیر امد ظاهرا مراسم مهمترین از یادواره بود که نتوانست به موقع حاضر شود به هر حال مراسم با پذیرایی شام به اتمام رسید ... |
....واده هاي معظم شهداو جانبازان بر سر قبور شهدا ياد جانفشانيهاي شهداي گرانقدر را گرامي داشتند در اين مراسم كه با همت اهالي و هيئت امنا و دهياري شهاب الدين و پايگاه مقاومت برگزار گرديد حجت الاسلام ديندار از كميته امداد شهرستان دقايقي را در وصف انقلاب و شهدا صحبت كردند. در ادامه هدايايي به رس... |
....افي جهت برگزاري مراسمات داخل مسجد اقدام به احداث بناي مسجد جديد گرفته شد. بسياري از اهالي روستاي شهاب الدين با همت فراروان 70در صد اسكلت مسجد را در طول مدت يكسال به اتمام رساندند و فعلا مشغول اجر چيني تا كف پنجره هستند. در همين موضوع حاج اقا بياني وحاج اقا اسدي بهمراه حجت الاسلام ستاري و حجت الاسلام محمدجواد اسدي طوسي بازديدي از ميزان پيشرفت ساختمان مسجد داشتند.... |
.... موضوع ایثار و شهادت اشاره کردند و در ادامه برادر محمدی به نوحه سرایی و بیان فضایل شهدا پرداخت این مراسم با همت مدیر محترم مدرسه آقای عابدینی و ستاد یادواره شهدای شهاب الدین برگزار گردید ... |
....انی و استانی و خانواده های معظم شهدا افتتاح شد این فاز بطول 900متر با خودیاری اهالی و اعتبارات بنیاد مسکن با همت اهالی روستا به ثمر رسید ... |
....روع شد و تا امروز 140میلیون تومان هزینه شده است و همه آن از طریق کمک های مردمی بوده است ... |
....;اربعین» چگونه یاد شده است. به عبارت دیگر دلیل برزگداشت اربعین چیست؟ چنان که در آغاز گذشت، مهمترین نکته درباره اربعین، روایت امام عسکری (ع) است. حضرت در روایتی که در منابع مختلف از ایشان نقل شده فرمودهاند: نشانههای مؤمن پنج چیز است: 1 ـخواندن پنجاه و یک رکعت نماز (17 رکعت نماز واجب + 11 نماز شب + 23نوافل) 2 ـ زیارت اربعین 3 ـ انگشتری در دست راست 4 ـ وجود آثار سجده بر پیشانی 5 ـ بلند خواندن بسم الله در نماز. این حدیث تنها مدرک معتبری است که جدای از خود زیارت اربعین که درمنابع دعایی آمده، به اربعین امام حسین (ع) و بزرگداشت آن روز تصریح کرده است. اما این که منشأ اربعین چیست، باید گفت، در منابع به این روز (اربعین)به دو اعتبارنگریسته شده است. نخست :اربعین است که روزی که اسرای کربلا از شام به مدینه مراجعت کردند. دوم:اربعین روزی است که جابر بن عبدالله انصاری، صحابی پیامبر خدا (ص) از مدینه به کربلا وارد شد تا قبر حضرت اباعبدالله الحسین (ع) را زیارت کند. شیخ مفید (م 413) در«مسار الشیعه» که در ایام موالید و وفیات ائمه اطهار علیهم السلام است، اشاره به روز اربعینکرده و نوشته است: اربعین روزی است که حرم امام حسین (ع)، از شام به سوی مدینه مراجعت کردند. همچنین اربعین روزی است که جابر بن عبدالله برای زیارت امام حسین (ع) وارد کربلا شد. کهنترین کتاب دعایی مفصل موجود، کتاب «مصباح المتهجّد» شیخ طوسی ازشاگردان شیخ مفید است که ایشان هم همین مطلب را آورده است. شیخ طوسی پس از یاد از این که روز نخست ماه صفر روز شهادت زید بن علی بنالحسین (ع) و روز سوم ماه صفر، روز آتش زدن کعبه توسط سپاه شام در سال64 هجری است، مینویسد: بیستم ماه صفر (چهل روز پس از حادثه کربلا) روزی است که حرم سید ما اباعبدا لله الحسین از شام به مدینه مراجعت کرد ونیز روزی است که جابر بن عبدالله انصاری، صحابی رسول خدا (ص) ازمدینه وارد کربلا شد تا قبر حضرت را زیارت کند. او نخستین کس از مردمان بود که امام حسین (ع) را زیارت کرد. در چنین روزی زیارت آن حضرت مستحب است و آن زیارت اربعین است. (مصباح المتهجد، ص 787) در همانجا آمده است که وقت خواندن زیارت اربعین، هنگامی است که روز بالا آمده است. در کتاب «نزهة الزاهد» هم که در قرن ششم هجری تألیف شده، آمده: در بیستماین ماه بود که حرم محترم حسین از شام به مدینه آمدند. (نزهةالزاهد، ص 241) همین طور در ترجمه فارسی فتوح ابن اعثم (الفتوح ابن اعثم، تصحیح مجد طباطبائی، ص916) و کتاب مصباح کفعمی که از متون دعایی بسیار مهم قرن نهم هجری است این مطلب آمده است. برخی استظهار کردهاند که عبارت شیخ مفید و شیخطوسی، بر آن است که روز اربعین، روزی است که اسرا از شام به مقصد مدینه خارج شدند نه آن که در آن روز به مدینه رسیدند. (لؤلؤ و مرجان، ص 154) به هرروی، زیارت اربعین از زیارتهای مورد وثوق امام حسین (ع) است که ازلحاظ معنا و مفهوم قابل توجه است. 3 . اربعین روز بازگشت اسیران به مدینه یا کربلا اشاره کردیم که شیخ طوسی، بیستم صفر یا اربعین را، زمان بازگشت اسرای کربلا از شام به مدینه دانسته است. باید افزود که نقلی دیگر، اربعین رابازگشت اسرا از شام را به «کربلا» تعیین کرده است. تا اینجا، از لحاظ منابع کهن، باید گفت اعتبار سخن نخست بیش از سخن دوم است. با این حال،علامه مجلسی پس از نقل هر دو اینها، اظهار میدارد: احتمال صحت هردوی اینها (به لحاظ زمانی) بعید مینماید. (بحار ج 101، ص 334 ـ 335) ایشان این تردید را در کتاب دعایی خود «زاد المعاد» هم عنوان کرده است. با این حال، درمتون بالنسبه قدیمی، مانند «لهوف» و «مثیرالاحزان» آمده است که اربعین، مربوط به زمان بازگشت اسرا، از شام به کربلاست. اسیران، از راهنمایان خواستند تا آنها را از کربلا عبور دهند. باید توجه داشت که این دو کتاب، در عین حال که مطالب مفیدی دارند، ازجهاتی، اخبار ضعیف و داستانی هم دارند که برای شناخت آنها باید با متونکهنتر مقایسه شده و اخبار آنها ارزیابی شود. این نکته را هم باید افزود که منابعی که پس از لهوف، به نقل از آن کتاب این خبر را نقل کردهاند، نباید بهعنوان یک منبع مستند و مستقل، یاد شوند. کتابهایی مانند «حبیب السیر» که به نقل از آن منابع خبر بازگشت اسرا را به کربلا آوردهاند، (نفس المهموم ترجمه شعرانی، ص 269) نمیتوانند مورد استناد قرار گیرند. در اینجا مناسب است دو نقل را در باره تاریخ ورود اسرا به دمشق یاد کنیم. نخست نقل ابوریحان بیرونی است که نوشته است: در نخستین روز ماه صفر، أدخل رأس الحسین علیه السلام مدینة دمشق، فوضعه یزید لعنه الله بین یدیه و نقر ثنایاه بقضیب کان فی یده و هو یقول: لست من خندف ان لم أنتقم من بنی أحمد، ما کان فَعَل لیْتَ أشیاخی ببدرٍ شهدوا جَزَع الخزرج من وقع الاسل فأهلّوا و استهلّوا فرحا ثم قالوا: یا یزید لاتشل قد قتلنا القرن من أشیاخهم و عدلناه ببدر، فاعتدل (الاثار الباقیه، ص 422) وی روز اول ماه صفر را روزی می داند که سر امام حسین (ع) علیه السلام را وارد دمشق کرده و یزید هم در حالی که اشعار ابن زبعری را می خواند و بیتی هم بر آن افزوده بود، با چوبی که در دست داشت بر لبان امام حسین (ع) می زد. دوم سخن عماد الدین طبری (م حوالی 700) در «کامل بهائی» است که رسیدن اسرا به دمشق را در16 ربیع الاول دانسته ـ یعنی 66 روز پس از عاشورا ـ م یداند که طبیعیتر مینماید. 4. میرزا حسین نوری و اربعین علامه میرزا حسین نوری از علمای برجسته شیعه، و صاحب کتاب «مستدرک الوسائل» در کتاب «لؤلؤ و مرجان در آداب اهل منبر» به نقد و ارزیابی برخی ازروضهها و نقلهایی پرداخته که به مرور در جامعه شیعه رواج یافته و به نظر ویاز اساس، نادرست بوده است. ظاهرا وی در دوره اخیر نخستین کسی است که به نقد این روایت پرداخته و دلایل متعددی در نادرستی آن اقامه کرده است. ایشان این عبارت سید بن طاوس در لهوف را نقل کردهاست که اسرا در بازگشت از شام، از راهنمای خود خواستند تا آنها را به کربلا ببرد؛ و سپس به نقد آن پرداخته است. (لؤلؤ و مرجان، ص 152) داستان از این قرار است که سید بن طاوس در «لهوف» خبر بازگشت اسراء را بهکربلا در اربعین نقل کرده است. در آنجا منبع این خبر نقل نشده و گفته میشود که وی در این کتاب مشهورات میان شیعه را که در مجالس سوگواری بوده، درآن مطرح کرده است. اما همین سید بن طاوس در «اقبال الاعمال» با اشاره به این که شیخ طوسی در مصباحمیگوید اسرار روز اربعین از شام به سوی مدینه حرکت کردند و خبر نقل شده در غیر آن که بازگشت آنان را در اربعین به کربلا دانستهاند، در هر دو موردتردید میک ند. تردید او از این ناحیه است که ابن زیاد مدتی اسراء را در کوفه نگه داشت. با توجه به این مطلب و زمانی که در این نگه داشته صرف شده و زمانی که در مسیر رفت به شام و اقامت یک ماهه در آنجا و بازگشت مورد نیاز است، بعید است که آنان در اربعین به مدینه یا کربلا رسیده باشند. ابن طاوس میگوید: این که اجازه بازگشت به کربلا به آنها داده باشد، ممکن است، اما نمیتوانسته در اربعین باشد. در خبر مربوط به بازگشت آنان به کربلا گفته شده است که همزمان با ورود جابر به کربلا بوده و با او برخورد کرده اند . ابن طاوس در این که جابر هم روز اربعین به کربلا رسیده باشد، تردید میکند. (اقبال الاعمال، ج 3، ص 101). این ممکن است که ابن طاوس لهوف را در جوانی و اقبال را در دوران بلوغ فکری تألیف کرده باشد. در عین حال ممکن است دلیل آن این باشد که آن کتاب را برای محافل روضه خوانی و این اثر را به عنوان یک اثر علمی نوشته باشد. دلیلی ندارد که ما تردید های او را در آمدن جابر به ... |
مختصري درباره امام صادق عليه السلام ....nj; ( ع ) رخ مىداد ، كه انقلاب "ابو سلمه" در كوفه و "ابو مسلم" در خراسان و ايران از مهمترين آنها بوده است . و همين انقلاب سرانجام حكومت شوم بنى اميه را برانداخت و مردم را از يوغ ستم و بيدادشان رها ساخت . ليكن سرانجام بنى عباس با تردستى و توطئه ، بناحق از انقلاب بهره گرفته و حكومت و خلافت را تصاحب كردند . دوره انتقال حكومت هزار ماهه بنى اميه به بنى عباس طوفانىترين و پر هرج و مرج ترين دورانى بود كه زندگى امام صادق ( ع ) را فراگرفته بود . و از ديگر سو عصر آن حضرت ، عصر برخورد مكتبها و ايدئولوژيها و عصر تضاد افكار فلسفى و كلامى مختلف بود ، كه از برخورد ملتهاى اسلام با مردم كشورهاى فتح شده و نيز روابط مراكز اسلامى با دنياى خارج ، به وجود آمده و در مسلمانان نيز شور و هيجانى براى فهميدن و پژوهش پديد آورده بود . عصرى كه كوچكترين كم كارى يا عدم بيدارى و تحرك پاسدار راستين اسلام ، يعنى امام ( ع ) ، موجب نابودى دين و پوسيدگى تعليمات حياتبخش اسلام ، هم از درون و هم از بيرون مىشد . اينجا بود كه امام ( ع ) دشوارى فراوان در پيش و مسؤوليت عظيم بر دوش داشت . پيشواى ششم در گير و دار چنين بحرانى مىبايست از يك سو به فكر نجات افكار توده مسلمان از الحاد و بىدينى و كفر و نيز مانع انحراف اصول و معارف اسلامى از مسير راستين باشد ، و از توجيهات غلط و وارونه دستورات دين به وسيله خلفاى وقت جلوگيرى كند . علاوه بر اين ، با نقشهاى دقيق و ماهرانه ، شيعه را از اضمحلال و نابودى برهاند ، شيعهاى كه در خفقان و شكنجه حكومت پيشين ، آخرين رمقها را مىگذراند ، و آخرين نفرات خويش را قربانى مىداد ، و رجال و مردان با ارزش شيعه يا مخفى بودند ، و يا در كر و فر و زرق و برق حكومت غاصب ستمگر ذوب شده بودند ، و جرأت ابراز شخصيت نداشتند ، حكومت جديد هم در كشتار و بىعدالتى دست كمى از آنها نداشت و وضع به حدى خفقانآور و ناگوار و خطرناك بود كه همگى ياران امام ( ع ) را در معرض خطر مرگ قرار مىداد ، چنانكه زبدههايشان جزو ليست سياه مرگ بودند . "جابر جعفى" يكى از ياران ويژه امام است كه از طرف آن حضرت براى انجام دادن امرى به سوى كوفه مىرفت . در بين راه قاصد تيز پاى امام به او رسيد و گفت : امام ( ع ) مىگويد : خودت را به ديوانگى بزن ، همين دستور او را از مرگ نجات داد و حاكم كوفه كه فرمان محرمانه ترور را از طرف خليفه داشت از قتلش به خاطر ديوانگى منصرف شد . جابر جعفى كه از اصحاب سر امام باقر ( ع ) نيز مىباشد مىگويد : امام باقر ( ع ) هفتاد هزار بيت حديث به من آموخت كه به كسى نگفتم و نخواهم گفت ... او روزى به حضرت عرض كرد مطالبى از اسرار به من گفتهاى كه سينهام تاب تحمل آن را ندارد و محرمى ندارم تا به او بگويم و نزديك است ديوانه شوم . امام فرمود : به كوه و صحرا برو و چاهى بكن و سر در دهانه چاه بگذار و در خلوت چاه بگو : حدثنى محمد بن على بكذا وكذا ... ، ( يعنى امام باقر ( ع ) به من فلان مطلب را گفت ، يا روايت كرد ) . آرى ، شيعه مىرفت كه نابود شود ، يعنى اسلام راستين به رنگ خلفا درآيد ، و به صورت اسلام بنى اميهاى يا بنى عباسى خودنمايى كند . در چنين شرايط دشوارى ، امام دامن همت به كمر زد و به احيا و بازسازى معارف اسلامى پرداخت و مكتب علمى عظيمى به وجود آورد كه محصول و بازده آن ، چهار هزار شاگرد متخصص ( همانند هشام ، محمد بن مسلم و ... ) در رشتههاى گوناگون علوم بودند ، و اينان در سراسر كشور پهناور اسلامى آن روز پخش شدند . هر يك از اينان از طرفى خود ، بازگوكننده منطق امام كه همان منطق اسلام است و پاسدار ميراث دينى و علمى و نگهدارنده تشيع راستين بودند ، و از طرف ديگر مدافع و مانع نفوذ افكار ضد اسلامى و ويرانگر در ميان مسلمانان نيز بودند . تأسيس چنين مكتب فكرى و اين سان نوسازى و احياگرى تعليمات اسلامى ، سبب شد كه امام صادق ( ع ) به عنوان رئيس مذهب جعفرى ( تشيع ) مشهور گردد . ليكن طولى نكشيد كه بنى عباس پس از تحكيم پايههاى حكومت و نفوذ خود ، همان شيوه&zwn... |
....ب عفو بخشش از خدای متعال نمودند سپس خطبه ای توسط حاج اقا صفری ایراد شد در ادامه از برگزیدگان مسابقه احکام که به همت هیئت امنا و شورای اسلامی برگزار گردیدبا اهدای جوایزی تجلیل شد بعداز این مراسم اهالی با حضور در گلزاشهدا یاد درگذشتگان را گرامی داشتند و از همه بصرف صبحانه پذیرایی بعمل امد از دیگر رسوم این روز حضور در منزل درگذشتگان سال قبل است و اقامه نماز جماعت ظهر و عصر از همه بصرف ناهار پذیرایی بعمل میاید این عیدسعید را به همه ... |
....ـول, فلسفه و عرفان و اخلاق اسلامـى در فيضيه, مسجـد اعظم, مسجـد محمـديه, مـدرسه حـاج ملاصـادق, مسجـد سلماسى, و ... همت گماشت و در حـوزه علميه نجف نيز قريب 14 سال در مسجـد شيخ اعطـم انصــــارى (ره) معارف اهل بيت و فقه را در عاليترين سطـوح تدريـس نمود و در نجف بـود كه براى نخستيـن بار مبانـى نظرى حكـومت اسلامـى را در سلسله درسهاى ولايت فقيه بازگـو نمود . امـام خمينـى در سنگـر مبـارزه و قيــام: روحيه مبارزه و جهاد در راه خدا ريشه در بينـش اعتقادى و تربيت و محيط خانـوادگى و شرايط سياسى و اجتماعى طـول دوران زندگى امام خمینی داشته است. مبارزات ايشان از آغاز نـوجـوانـى آغاز, و سير تكاملى آن به مـوازات تكامل ابعاد روحى و علمى امام خمینی از يكسـو و اوضاع و احـوال سياسـى و اجتماعى ايران و جـوامع اسلامـى از سـوى ديگـر در اشكـال مختلف ادامه يـافته است و در ســـال 1340 و 41 ماجراى انجمنهاى ايالتى و ولايتى فرصتـى پـديد آورد تاامام خمینی در رهبـريت قيام و روحـانيت ايفاى نقـش كنـد و بـديـن تـرتيب قيام سراسرى روحانيت و ملت ايران در 15 خرداد سال 1342 با دو ويژگـى برجسته يعنى رهبرى واحد امام خمينى و اسلامـى بـودن انگيزه ها, و شعارها و هدفهاى قيام, سرآغازى ششـد بر فصل نـويـن مبارزات ملت ايران كه بعدها تحت نام انقلاب اسلامى در جهان شناخته و معرفـى شد امام خمينـى خاطـره خـويـش از جنگ بيـن الملل اول را در حاليكه نـوجـوانى 12 ساله بـوده چنين ياد مـى كند : مـن هر دو جنگ بيـن المللـى را يادم هست ... مـن كـوچك بـودم لكـن مدرسه مى رفتـم و سربازهاى شـوروى را در همان مركزى كه ما داشتيـم در خميـن, مـن آنجا آنها را مى ديدم و ما مورد تاخت و تاز واقع مى شديـم در جنگ بيـن الملل اول. پـس از رحلت آيه الله العظمى حايرى ( 10 بهمـن 1315 ه.ش ) حـوزه علميه قـم را خطر انحلال تهديد مى كرد. علماى متعهد به چاره جويى برخاستند. مدت هشت سال سرپرستى حـوزه علميه قـم را آيات عظام : سيد محمد حجت, سيد صدر الديـن صدر و سيد محمد تقـى خـوانسارى ـ رضوان الله عليهم ـ بر عهده گرفتند. در ايـن فاصله و بخصوص پـس از سقوط رضاخان, شرايط براى تحقق مرجعيت عظمى فراهـم گرديد. آيه الله العظمى بروجـردى شخصيت علمـى بـرجسته اى بـود كه مـى تـوانست جانشين مناسبـى براى مرحوم حايرى و حفظ كيان حـوزه باشـد. ايـن پيشنهاد از سـوى شاگردان آيه الله حايرى و از جمله امام خمينـى به سرعت تعقيب شـد. شخص امام خمینیدر دعوت از آيه الله بروجردى براى هجرت به قـم و پذيرش مسئوليت خطير زعامت حـوزه مجدانه تلاش كرد. امام خمينى در تعقيب هدفهاى ارزشمند خويش در سال 1328 طرح اصلاح اساس ساختار حـوزه علميه را با همكارى آيه الله مـرتضـى حايـرى تهيه كرد و به آيه الله بروجردى (ره) پيشنهاد داد. ايـن طرح از سوى شاگردان امام و طلاب روشـن ضمير حـوزه مورد استقبال و حمايت قرار گرفت . اما رژيـم در محاسباتـش اشتباه كرده بود. لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى كه به موجب آن شرط مسلمان بودن, سوگند به قرآن كريـم و مرد بـودن انتخاب كنندگان و كانديداها تغيير مـى يافت در 16 مهر 1341 ه.ش به تصـويب كـابينه اميـر اسـد الله علـم رسيـد. آزادى انتخابات زنان پـوششـى براى مخفى نگه داشتـن هدفهاى ديگر بـود. حذف و تغيير دو شـرط نخست دقيقا به منظور قانـونـى كـردن حضـور عناصر بهايـى در مصادر كشـور انتخاب شـده بـود. چنانكه قبلا نيز اشاره شد پشتيبانى شاه از رژيـم صهيـونيستـى در تـوسعه مناسبات ايران و اسرأيل شرط حمايتهاى آمريكا از شاه بـود. نفوذ پيروان مسلك استعمارى بهأيت در قـو... |
....بردار، تا آسیاى اسلام به گردش افتاد، و پستان روزگار به شیر آمد، و نعرههاى شركآمیز خاموش شده، و دیگ طمع و تهمت از جوش افتاد، و آتش كفر خاموش و دعوت نداى هرج و مرج آرام گرفت، و نظام دین كاملاً ردیف شد، پس چرا بعد از اقرارتان به ایمان حیران شده، و پس از آشكارى خود را مخفى گرداندید، و بعد از پیشقدمى عقب نشستید، و بعد ایمان، شرک آوردید. واى بر گروهى كه بعد از پیمان بستن آن را شكستند، و خواستند پیامبر را اخراج كنند، با آنكه آنان جنگ را آغاز نمودند، آیا از آنان هراس داریددر حالى كه خدا سزاوار است كه از او بهراسید، اگر مۆمنید. اَلا، وَ قَدْ أَرى اَنْ قَدْ اَخْلَدْتُمْ اِلَى الْخَفْضِ، وَ اَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ اَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ، وَ نَجَوْتُمْ بِالضّیقِ مِنَ السَّعَةِ، فَمَجَجْتُمْ ما وَعَبْتُمْ، وَ دَسَعْتُمُ الَّذى تَسَوَّغْتُمْ، فَاِنْ تَكْفُرُوا اَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ جَمیعاً فَاِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمیدٌ. اَلا، وَ قَدْ قُلْتُ ما قُلْتُ هذا عَلى مَعْرِفَةٍ مِنّی بِالْخِذْلَةِ الَّتی خامَرْتُكُمْ، وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُكُمْ، وَ لكِنَّها فَیْضَةُ النَّفْسِ، وَ نَفْثَةُ الْغَیْظِ، وَ حَوَزُ الْقَناةِ، وَ بَثَّةُ الصَّدْرِ، وَ تَقْدِمَةُ الْحُجَّةِ، فَدُونَكُمُوها فَاحْتَقِبُوها دَبِرَةَ الظَّهْرِ، نَقِبَةَ الْخُفِّ، باقِیَةَ الْعارِ، مَوْسُومَةً بِغَضَبِ الْجَبَّارِ وَ شَنارِ الْاَبَدِ، مَوْصُولَةً بِنارِ اللَّهِ الْمُوقَدَةِ الَّتی تَطَّلِعُ عَلَى الْاَفْئِدَةِ. فَبِعَیْنِ اللَّهِ ما تَفْعَلُونَ، وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ، وَ اَنَا اِبْنَةُ نَذیرٍ لَكُمْ بَیْنَ یَدَىْ عَذابٌ شَدیدٌ، فَاعْمَلُوا اِنَّا عامِلُونَ، وَ انْتَظِرُوا اِنَّا مُنْتَظِرُونَ. آگاه باشید مىبینم كه به تنآسائى جاودانه دل داده، و كسى را كه سزاوار زمامدارى بود را دور ساختهاید، با راحتطلبى خلوت كرده، و از تنگناى زندگى به فراخناى آن رسیدهاید، در اثر آن آنچه را حفظ كرده بودید را از دهان بیرون ریختید، و آنچه را فروبرده بودید را بازگرداندند، پس بدانید اگر شما و هركه در زمین است كافر شوید، خداى بزرگ از همگان بىنیاز و ستوده است. آگاه باشید آنچه گفتم با شناخت كاملم بود، به سستى پدید آمده در اخلاق شما، و بىوفائى و نیرنگ ایجاد شده در قلوب شما، و لیكن اینها جوشش دل اندوهگین، و بیرون ریختن خشم و غضب است، و آنچه قابل تحمّلم نیست، و جوشش سینهام و بیان دلیل و برهان، پس خلافت را بگیرید، ولى بدانید كه پشت این شتر خلافت زخم است، و پاى آن سوراخ و تاولدار، عار و ننگش باقى و نشان از غضب خدا و ننگ ابدى دارد، و به آتش شعلهور خدا كه بر قلبها احاطه مىیابد متصل است. آنچه مىكنید در برابر چشم بیناى خداوند قرار داشته، و آنانكه ستم كردند به زودى مىدانند كه به كدام بازگشتگاهى بازخواهند گشت، و من دختر كسى هستم كه شما را از عذاب دردناك الهى كه در پیش دارید خبر داد، پس هرچه خواهید بكنید و ما هم كار خود را مىكنیم، و شما منتظر بمانید و ما هم در انتظار بسر مىبریم. و خداوند در سهمیههائى كه مقرر كرد، و مقادیرى كه در ارث تعیین فرمود، و بهرههائى كه براى مردان و زنان قرار داد، توضیحات كافى داده، كه بهانههاى اهل باطل، و گمانها و شبهات را تا روز قیامت زائل فرموده است، نه چنین است، بلكه هواهاى نفسانى شما راهى را پیش پایتان قرار داده، فأجابها أبوبكر عبداللَّه بن عثمان، و قال: آنگاه ابوبكر پاسخ داد: یا بِنْتَ رَسُولِاللَّهِ! لَقَدْ كانَ اَبُوكِ بِالْمُۆمِنینَ عَطُوفاً كَریماً، رَۆُوفاً رَحیماً، وَ عَلَى الْكافِرینَ عَذاباً اَلیماً وَ عِقاباً عَظیماً، اِنْ عَزَوْناهُ وَجَدْناهُ اَباكِ دُونَ النِّساءِ، وَ اَخا اِلْفِكِ دُونَ الْاَخِلاَّءِ، اثَرَهُ عَلى كُلِّ حَمیمٍ وَ ساعَدَهُ فی كُلِّ اَمْرٍ جَسیمِ، لا یُحِبُّكُمْ اِلاَّ سَعیدٌ، وَ لا یُبْغِضُكُمْ اِلاَّ شَقِیٌّ بَعیدٌ. فَاَنْتُمْ عِتْرَةُ رَسُولِاللَّهِ الطَّیِّبُونَ، الْخِیَرَةُ الْمُنْتَجَبُونَ، عَلَى الْخَیْرِ اَدِلَّتُنا وَ اِلَى الْجَنَّةِ مَسالِكُنا، وَ اَنْتِ یا خِیَرَةَ النِّساءِ وَ ابْنَةَ خَیْرِ الْاَنْبِیاءِ، صادِقَةٌ فی قَوْلِكِ، سابِقَةٌ فی وُفُورِ عَقْلِكِ، غَیْرَ مَرْدُودَةٍ عَنْ حَقِّكِ، وَ لا مَصْدُودَةٍ عَنْ صِدْقِكِ. وَ اللَّهِ ما عَدَوْتُ رَأْىَ رَسُولِاللَّهِ، وَ لا عَمِلْتُ اِلاَّ بِاِذْنِهِ، وَ الرَّائِدُ لا یَكْذِبُ اَهْلَهُ، وَ اِنّی اُشْهِدُ اللَّهَ وَ كَفى بِهِ شَهیداً، اَنّی سَمِعْتُ رَسُولَاللَّهِ یَقُولُ: «نَحْنُ مَعاشِرَ الْاَنْبِیاءِ لا نُوَرِّثُ ذَهَباً وَ لا فِضَّةًّ، وَ لا داراً وَ لا عِقاراً، وَ اِنَّما نُوَرِّثُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ الْعِلْمَ وَ النُّبُوَّةَ، وَ ما كانَ لَنا مِنْ طُعْمَةٍ فَلِوَلِیِّ الْاَمْرِ بَعْدَنا اَنْ یَحْكُمَ فیهِ بِحُكْمِهِ». وَ قَدْ جَعَلْنا ما حاوَلْتِهِ فِی الْكِراعِ وَ السِّلاحِ، یُقاتِلُ بِهَا الْمُسْلِمُونَ وَ یُجاهِدُونَ الْكُفَّارَ، وَ یُجالِدُونَ الْمَرَدَةَ الْفُجَّارَ، وَ ذلِكَ بِاِجْماعِ الْمُسْلِمینَ، لَمْ اَنْفَرِدْ بِهِ وَحْدى،وَ لَمْ اَسْتَبِدْ بِما كانَ الرَّأْىُ عِنْدى، وَ هذِهِ حالی وَ مالی، هِیَ لَكِ وَ بَیْنَ یَدَیْكِ، لا تَزْوى عَنْكِ وَ لا نَدَّخِرُ دُونَكِ، وَ اَنَّكِ، وَ اَنْتِ سَیِّدَةُ اُمَّةِ اَبیكِ وَ الشَّجَرَةُ الطَّیِّبَةُ لِبَنیكِ، لا یُدْفَعُ مالَكِ مِنْ فَضْلِكِ، وَ لا یُوضَعُ فی فَرْعِكِ وَ اَصْلِكِ، حُكْمُكِ نافِذٌ فیما مَلَّكَتْ یَداىَ، فَهَلْ تَرَیِنَّ اَنْ اُخالِفَ فی ذاكَ اَباكِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ وَ سَلَّمَ). اى دختر رسول خدا! پدر تو بر مۆمنین مهربان و بزرگوار و رئوف و رحیم، و بر كافران عذاب دردناك و عقاب بزرگ بود، اگر به نسب او بنگریم وى در میان زنانمان پدر تو، و در میان دوستان برادر شوهر توست، كه وى را بر هر دوستى برترى داد، و او نیز در هر كار بزرگى پیامبر را یارى نمود، جز سعادتمندان شما را دوست نمىدارند، و تنها بدكاران شما را دشمن مىشمرند. پس شما خاندان پیامبر، پاكان برگزیدگان جهان بوده، و ما را به خیر راهنما، و بسوى بهشت رهنمون بودید، و تو اى برترین زنان و دختر برترین پیامبران، در گفتارت صادق، در عقل فراوان پیشقدم بوده، و هرگز از حقت بازداشته نخواهى شد و از گفتار صادقت مانعى ایجاد نخواهد گردید. و بخدا سوگند از رأى پیامبر قدمى فراتر نگذارده، و جز با اجازه او اقدام نكردهام، و پیشرو قوم به آنان دروغ نمىگوید، و خدا را گواه مىگیرم كه بهترین گواه است، از پیامبر شنیدم كه فرمود: «ما گروه پیامبران دینار و درهم و خانه و مزرعه به ارث نمىگذاریم، و تنها كتاب و حكمت و علم و نبوت را به ارث مىنهیم، و آنچه از ما باقى مىماند در اختیار ولىّ امر بعد از ماست، كه هر حكمى كه بخواهد در آن بنماید.» و ما آنچه را كه مىخواهى در راه خرید اسب و اسلحه قرار دادیم، تا مسلمانان با آن كارزار كرده و با كفّار جهاد نموده و با سركشان بدكار جدال كنند، و این تصمیم به اتفاق تمام مسلمانان بود، و تنها دست به این كار نزدم، و در رأى و نظرم مستبدّانه عمل ننمودم، و این حال من و این اموال من است كه براى تو و در اختیار توست، و از تو دریغ نمىشود و براى فرد دیگرى ذخیره نشده، توئى سرور بانوان امّت پدرت، و درخت بارور و پاك براى فرزندانت، فضائلت انكار نشده، و از شاخه و ساقهات فرونهاده نمىگردد، حُكمت در آنچه من مالك آن هستم نافذ است، آیا مىپسندى كه در این زمینه مخالف سخن پدرت عمل كنم؟ فقالت: سُبْحانَاللَّهِ، ما كانَ اَبی رَسُولُاللَّهِ عَنْ كِتابِ اللَّهِ صادِفاً، وَ لا لِاَحْكامِهِ مُخالِفاً، بَلْ كانَ یَتْبَعُ اَثَرَهُ، وَ یَقْفُو سُوَرَهُ، اَفَتَجْمَعُونَ اِلَى الْغَدْرِ اِعْتِلالاً عَلَیْهِ بِالزُّورِ، وَ هذا بَعْدَ وَفاتِهِ شَبیهٌ بِما بُغِیَ لَهُ مِنَ الْغَوائِلِ فی حَیاتِهِ، هذا كِتابُ اللَّهِ حُكْماً عَدْلاً وَ ناطِقاً فَصْلاً، یَقُولُ: «یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ الِیَعْقُوبَ»، وَ یَقُولُ: «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ». بَیَّنَ عَزَّ وَ جَلَّ فیما وَزَّعَ مِنَ الْاَقْساطِ، وَ شَرَعَ مِنَ الْفَرائِضِ وَالْمیراثِ، وَ اَباحَ مِنْ حَظِّ الذَّكَرانِ وَ الْاِناثِ، ما اَزاحَ بِهِ عِلَّةَ الْمُبْطِلینَ وَ اَزالَ التَّظَنّی وَ الشُّبَهاتِ فِی الْغابِرینَ، كَلاَّ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ اَنْفُسُكُمْ اَمْراً، فَصَبْرٌ جَمیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ. حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود: پاك و منزه است خداوند، پدرم پیامبر، از كتاب خدا روىگردان و با احكامش مخالف نبود، بلكه پیرو آن بود و به آیات آن عمل مىنمود، آیا مىخواهید علاوه بر نیرنگ و مكر به زور او را متهم نمائید، و این كار بعد از رحلت او شبیه است به دامهائى كه در زمان حیاتش برایش گسترده شد، این كتاب خداست كه حاكمى است عادل، و ناطقى است كه بین حق و باطل جدائى مىاندازد، و مىفرماید:- زكریا گفت: خدایا فرزندى به من بده كه- «از من و خاندان یعقوب ارث ببرد»، و مىفرماید: «سلیمان از داود ارث برد». و خداوند در سهمیههائى كه مقرر كرد، و مقادیرى كه در ارث تعیین فرمود، و بهرههائى كه براى مردان و زنان قرار داد، توضیحات كافى داده، كه بهانههاى اهل باطل، و گمانها و شبهات را تا روز قیامت زائل فرموده است، نه چنین است، بلكه هواهاى نفسانى شما راهى را پیش پایتان قرار داده، و جز صبر زیبا چارهاى ندارم، و خداوند در آنچه مىكنید یاور ماست. ما تو را از دست دادیم مانند سرزمینى كه از باران محروم گردد، و قوم تو متفرّق شدند، بیا بنگر كه چگونه از راه منحرف گردیدند. هر خاندانى كه نزد خدا منزلت و مقامى داشت نزد بیگانگان نیز محترم بود، غیر از ما. مردانى چند از امت تو همین كه رفتى، و پرده خاك میان ما و تو حائل شد، اسرار سینهها را آشكار كردند. فقال أبوبكر: صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَتْ اِبْنَتُهُ، مَعْدِنُ الْحِكْمَةِ، وَ مَوْطِنُ الْهُدى وَ الرَّحْمَةِ، وَ رُكْنُ الدّینِ، وَ عَیْنُ الْحُجَّةِ، لا اَبْعَدُ صَوابَكِ وَ لا اُنْكِرُ خِطابَكِ، هۆُلاءِ الْمُسْلِمُونَ بَیْنی وَ بَیْنَكِ قَلَّدُونی ما تَقَلَّدْتُ، وَ بِاتِّفاقٍ مِنْهُمْ اَخَذْتُ ما اَخَذْتُ، غَیْرَ مَكابِرٍ وَ لا مُسْتَبِدٍّ وَ لا مُسْتَأْثِرٍ، وَ هُمْ بِذلِكَ شُهُودٌ. ابوبكر گفت: خدا و پیامبرش راست گفته، و دختر او نیز، كه معدن حكمت و جایگاه هدایت و رحمت، و ركن دین و سرچشمه حجت و دلیل مىباشد و راست مىگوید، سخن حقّت را دور نیفكنده و گفتارت را انكار نمىكنم، این مسلمانان بین من و تو حاكم هستند، و آنان این حكومت را بمن سپردند، و به تصمیم آنها این منصب را پذیرفتم، نه متكبّر بوده و نه مستبدّ به رأى هستم، و نه چیزى را براى خود برداشتهام، و اینان همگى گواه و شاهدند. فالتفت فاطمة علیهاالسلام الى النساء، و قالت: مَعاشِرَ الْمُسْلِمینَ الْمُسْرِعَةِ اِلى قیلِ الْباطِلِ، الْمُغْضِیَةِ عَلَى الْفِعْلِ الْقَبیحِ الْخاسِرِ، اَفَلا تَتَدَبَّرُونَ الْقُرْانَ اَمْعَلی قُلُوبٍ اَقْفالُها، كَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِكُمْ ما اَسَأْتُمْ مِنْ اَعْمالِكُمْ، فَاَخَذَ بِسَمْعِكُمْ وَ اَبْصارِكُمْ، وَ لَبِئْسَ ما تَأَوَّلْتُمْ، وَ ساءَ ما بِهِ اَشَرْتُمْ، وَ شَرَّ ما مِنْهُ اِعْتَضْتُمْ، لَتَجِدَنَّ وَ اللَّهِ مَحْمِلَهُ ثَقیلاً، وَ غِبَّهُ وَ بیلاً، اِذا كُشِفَ لَكُمُ الْغِطاءُ، وَ بانَ ما وَرائَهُ الضَّرَّاءُ، وَ بَدا لَكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَحْتَسِبُونَ، وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ. آنگاه حضرت فاطمه علیهاالسلام رو به مردم كرده و فرمود: اى مسلمانان! كه براى شنیدن حرفهاى بیهوده شتابان بوده، و كردار زشت را نادیده میگیرید، آیا در قرآن نمىاندیشید، یا بر دلها مهر زده شده است، نه چنین است بلكه اعمال زشتتان بر دلهایتان تیرگى آورده، و گوشها و چشمانتان را فراگرفته، و بسیار بد آیات قرآن را تأویل كرده، و بد راهى را به او نشان داده، و با بدچیزى معاوضه نمودید، بخدا سوگند تحمّل این بار برایتان سنگین، و عاقبتش پر از وزر و وبال است، آنگاه كه پردهها كنار رود و زیانهاى آن روشن گردد، و آنچه را كه حساب نمىكردید و براى شما آشكار گردد، آنجاست كه اهل باطل زیانكار گردند. ثم عطفت على قبر النبیّ صلى اللَّه علیه و آله، و قالت: قَدْ كانَ بَعْدَكَ اَنْباءٌ وَهَنْبَثَةٌ - لَوْ كُنْتَ شاهِدَها لَمْ تَكْثِرِ الْخُطَبُ اِنَّا فَقَدْ ناكَ فَقْدَ الْاَرْضِ وابِلَها - وَ اخْتَلَّ قَوْمُكَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لا تَغِبُ وَ كُلُّ اَهْلٍ لَهُ قُرْبی وَ مَنْزِلَةٌ - عِنْدَ الْاِلهِ عَلَی الْاَدْنَیْنِ مُقْتَرِبُ اَبْدَتْ رِجالٌ لَنا نَجْوى صُدُورِهِمُ - لمَّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَكَ التُّرَبُ تَجَهَّمَتْنا رِجالٌ وَ اسْتُخِفَّ بِنا - لَمَّا فُقِدْتَ وَ كُلُّ الْاِرْثِ مُغْتَصَبُ وَ كُنْتَ بَدْراً وَ نُوراً یُسْتَضاءُ بِهِ- عَلَیْكَ تُنْزِلُ مِنْ ذِىالْعِزَّةِ الْكُتُبُ وَ كانَ جِبْریلُ بِالْایاتِ یُۆْنِسُنا- فَقَدْ فُقِدْتَ وَ كُلُّ الْخَیْرِ مُحْتَجَبُ فَلَیْتَ قَبْلَكَ كانَ الْمَوْتُ صادِفُنا- لَمَّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَكَ الْكُتُبُ سپس آن حضرت رو به سوى قبر پیامبر كرد و فرمود: بعد از تو خبرها و مسائلى پیش آمد، كه اگر بودى آنچنان بزرگ جلوه نمىكرد. ما تو را از دست دادیم مانند سرزمینى كه از باران محروم گردد، و قوم تو متفرّق شدند، بیا بنگر كه چگونه از راه منحرف گردیدند. هر خاندانى كه نزد خدا منزلت و مقامى داشت نزد بیگانگان نیز محترم بود، غیر از ما. مردانى چند از امت تو همین كه رفتى، و پرده خاك میان ما و تو حائل شد، اسرار سینهها را آشكار كردند. بعد از تو مردانى دیگر از ما روى برگردانده و خفیفمان نمودند، و میراثمان دزدیده شد. تو ماه شب چهارده و چراغ نوربخشى بودى، كه از جانب خداوند بر تو كتابها نازل مىگردید. جبرئیل با آیات الهى مونس ما بود، و بعد از تو تمام خیرها پوشیده شد. اى كاش پیش از تو مرده بودیم، آنگاه كه رفتى و خاك ترا در زیر خود پنهان كرد. ثم انكفأت علیهاالسلام و امیرالمۆمنین علیهالسلام یتوقّع رجوعها الیه و یتطلّع طلوعها علیه، فلمّا استقرّت بها الدار، قالت لامیرالمۆمنین علیهماالسلام: آنگاه حضرت فاطمه علیهاالسلام به خانه بازگشت و حضرت على علیهالسلام در انتظار او بسر برده و منتظر طلوع آفتاب جمالش بود، وقتى در خانه آرام گرفت به حضرت على علیهالسلام فرمود: یَابْنَ اَبیطالِبٍ! اِشْتَمَلْتَ شِمْلَةَ الْجَنینِ، وَ قَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنینِ، نَقَضْتَ قادِمَةَ الْاَجْدَلِ، فَخانَكَ ریشُ الْاَعْزَلِ. هذا اِبْنُ اَبیقُحافَةَ یَبْتَزُّنی نِحْلَةَ اَبی وَ بُلْغَةَ ابْنَىَّ! لَقَدْ اَجْهَرَ فی خِصامی وَ اَلْفَیْتُهُ اَلَدَّ فی كَلامی حَتَّى حَبَسَتْنی قیلَةُ نَصْرَها وَ الْمُهاجِرَةُ وَصْلَها، وَ غَضَّتِ الْجَماعَةُ دُونی طَرْفَها، فَلا دافِعَ وَ لا مانِعَ، خَرَجْتُ كاظِمَةً، وَ عُدْتُ راغِمَةً. اَضْرَعْتَ خَدَّكَ یَوْمَ اَضَعْتَ حَدَّكَ، اِفْتَرَسْتَ الذِّئابَ وَ افْتَرَشت التُّرابَ، ما كَفَفْتَ قائِلاً وَ لا اَغْنَیْتَ باطلاً وَ لا خِیارَ لی، لَیْتَنی مِتُّ قَبْلَ هَنیئَتی وَ دُونَ ذَلَّتی، عَذیرِىَ اللَّهُ مِنْكَ عادِیاً وَ مِنْكَ حامِیاً. وَیْلاىَ فی كُلِّ شارِقٍ، وَیْلاىَ فی كُلِّ غارِبٍ، ماتَ الْعَمَدُ وَ وَهَنَ الْعَضُدُ، شَكْواىَ اِلى اَبی وَ عَدْواىَ اِلى رَبّی، اَللَّهُمَّ اِنَّكَ اَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ حَوْلاً، وَ اَشَدُّ بَأْساً وَ تَنْكیلاً. اى پسر ابوطالب! همانند جنین در شكم مادر پردهنشین شده، و در خانه اتهام به زمین نشستهاى، شاهپرهاى شاهین را شكسته، و حال آنكه پرهاى كوچك هم در پرواز به تو خیانت خواهد كرد. این پسر ابىقحافه است كه هدیه پدرم و مایه زندگى دو پسرم را از من گرفته است، با كمال وضوح با من دشمنى كرد، و من او را در سخن گفتن با خود بسیار لجوج و كینهتوز دیدم، تا آنكه انصار حمایتشان را از من باز داشته، و مهاجران یاریشان را از من دریغ نمودند، و مردم از یاریم چشمپوشى كردند، نه مدافعى دارم و نه كسى كه مانع از كردار آنان گردد، در حالى كه خشمم را فروبرده بودم از خانه خارج شدم و بدون نتیجه بازگشتم. آنروز كه شمشیرت را بر زمین نهادى همان روز خویشتن را خانهنشین نمودى، تو شیرمردى بودى كه گرگان را مىكشتى، و امروز بر روى زمین آرمیدهاى، گویندهاى را از من دفع نكرده، و باطلى را از من دور نمىگردانى، و من از خود اختیارى ندارم، اى كاش قبل از این كار و قبل از اینكه این چنین خوار شوم مرده بودم، از اینكه اینگونه سخن مىگویم خداوندا عذر مىخواهم، و یارى و كمك از جانب توست. از این پس واى بر من در هر صبح و شام، پناهم از دنیا رفت، و بازویم سست شد، شكایتم بسوى پدرم بوده و از خدا یارى مىخواهم، پروردگارا نیرو و توانت از آنان بیشتر، و عذاب و عقابت دردناكتر است. فقال امیرالمۆمنین علیهالسلام: لا وَیْلَ لَكِ، بَلِ الْوَیْلُ لِشانِئِكِ، نَهْنِهْنی عَنْ وُجْدِكِ، یا اِبْنَةَ الصَّفْوَةِ وَ بَقِیَّةَ النُّبُوَّةِ، فَما وَنَیْتُ عَنْ دینی، وَ لا اَخْطَأْتُ مَقْدُورى، فَاِنْ كُنْتِ تُریدینَ الْبُلْغَةَ فَرِزْقُكِ مَضْمُونٌ، وَ كَفیلُكِ مَأْمُونٌ، وَ ما اُعِدَّ لَكِ اَفْضَلُ مِمَّا قُطِعَ عَنْكِ، فَاحْتَسِبِی اللَّهَ. حضرت على علیهالسلام فرمود: شایسته تو نیست كه واى بر من بگوئى، بلكه سزاوار دشمن ستمگر توست، اى دختر برگزیده خدا و اى باقیمانده نبوت، از اندوه و غضب دست بردار، من در دینم سست نشده و از آنچه در حدّ توانم است مضائقه نمىكنم، اگر تو براى گذران روزیت ناراحتى، بدانكه روزى تو نزد خدا ضمانت شده و كفیل تو امین است، و آنچه برایت آماده شده از آنچه از تو گرفته شده بهتر است، پس براى خدا صبر كن. فقالت: حَسْبِیَ اللَّهُ، و أمسكت. حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود: خدا مرا كافى است، آنگاه ساكت شد. ... |
....لهی وارد نماییم. ایرنا برگرفته از سايت تبيان... |
زندگینامه حضرت ام البنین(سلام الله علیها) ....ن حضرت به بقيع مي رفت و آن قدر جانسوز مرثيه مي خواند که مروان با آن قساوت قلب گريه مي کرد. ولايت، کيميايي بي همتا: عالم رجالي، مامقاني در کتاب خود، تنقيح المقال، ولايت فاطمه کلابيه را اين چنين به تصوير مي کشد:فَاِنّ علَقَتها بالحسين(عليه السلام) ليس اِلاّ لاِمامته. «همانا علاقه ام البنين به حسين بن علي(ع)به خاطر امامت حضرت است.» در جاي ديگر «مامقاني» مي نويسد: «اينکه او به شرط سلامت حسين(ع)، مرگ چهار فرزند خويش را بر خود آسان مي گرفت نشان درجه عالي ايمان او است. من او را از نيکان به حساب مي آورم.» برکرانه وفا: يکي از نتيجه هاي عاطفه و محبت، حس وفاداري به عزيزان است. و در زندگي ام البنين اين وفاداري در سخنان او پس از شهادت مولاي متقيان علي(عليه السلام) مشهود است. وفاداري ام البنين به همسر بزرگوار خويش به حدي است که پس از شهادت حضرت علي(عليه السلام) با آنکه جوان بود اما به احترام آن حضرت و براي حفظ حرمت او، تا پايان عمر ازدواج نکرده و همسر ديگري را اختيار نمي کند. با آن که مدّتي نسبتاً طولاني (بيش از بيست سال) پس از آن حضرت زنده بود. آنگاه که «امامه» يکي از همسران آن حضرت(عليه السلام) توسط «مغيرة بن نوفل»که يکي از مشاهير عرب است خواستگاري مي شود با ام البنين در مورد ازدواج مشورت مي کند، او در جواب مي گويد: «سزاوار نيست پس از علي، ما در خانه ديگري باشيم و با مرد ديگر پيمان همسري بنديم.» اين سخن ام البنين نه تنها در اَمامه که در ليلي تميميه و اسماء بنت عميس نيز اثر گذاشت و تا پايان عمر هر چهار همسر علي بن ابيطالب(عليه السلام) ازدواج مجدد نکردند... در آينه هنر: از ديگر صفات والاي ام البنين فصاحت و بلاغت اوست که نمود آن در اشعار زيبا و جاودانه وي متجلي است.از جمله اشعار جاودانه وي که مورد تجليل و تحسين بزرگان ادب قرار گرفته است شعر جانسوز وي پس از شهادت پسرش که پدر فضايل بود مي باشد: لا تدعوني ويک ام البنين تـذکـريـنـي بـلـيوث العرينکانت بنون لي ادعي بهم و اليوم اصبحتُ و لا من بنيناربعة مثل نسور الرّبي قد واصلوا الموت بقطع الوتين «مرا ام البنين نخوانيد که به ياد شيران دلاور مي افکنيدم. مرا فرزنداني بود که به نام آنها خوانده مي شدم ولي امروز فرزندي ندارم. چهار فرزند داشتم همچون بازهاي شکاري و همگي به شهادت رسيدند.« مورخان مي نويسند: ام البنين آنچنان جانسوز براي شهادت فرزندان و بويژه براي امام حسين(عليه السلام) نوحه و گريه مي کرد که حتي دشمن اهل بيت، مروان بن حکم، نيز از شنيدن مراثي وي گريه مي کرد. از ديگر اشعار وي در مورد عباس، تنديس بزرگ شجاعت، است که مي گويد: يا من رَاَي العباس کرّ علي جماهير النقد و وراه من ابـنـاء حيدر کل ليث ذي لبدنبئّت اَنّ ابني اصيب براسه مقطوع يد ويلي علي شبلي امال براسه ضرب العمدلو کان سيفک في يديک لما دنا منه احد «اي کسي که عباس را ديدي که بر دشمن حمله مي کرد و فرزندان حيدر پشت سر او بودند. مي گويند دست فرزندم قطع شده و بر سرش عمود فروده آمده. اگر شمشيرت را در دست داشتي کسي به تو نزديک نمي شد» علم و دانايي ام البنين زندگاني ام البنين همواره با بصيرت و نور دانش همراه بوده است و اين ويژگي والا در جاي جاي کتب تاريخي ذکر شده است و ما را با عظمت اين بانوي عالمه و فاضله آشنا مي سازد. علاقه ام البنين به اهل بيت(عليهم السلام) و بصيرت ديني او به امامت به قدري بود که درباره او مي نويسند«براي عظمت و معرفت و بصيرت ام البنين کافي است که او هر گاه بر اميرالمؤمنين وارد مي شد و حسنين مريض بودند با ملاطفت و مهرباني با آنها صحبت مي کرد و از صميم قلب با آنها برخورد مي کرد چونان مادري مهربان و دلسوز» علمِ سرشارِ وي در کلام او و فرزند بزرگوارش عباس نمايان است. او از محدثات شيعه است و فرزندان خود را با علم و دانايي تربيت کرد. اگرچه آنان فرزندان «باب علم نبي» بودند اما از دانش مادري هم بي بهره نبودند چنانکه حضرت علي(عليه السلام) در مورد عباس مي فرمايد:اِنّ ولدي العباس زُقّ العلمَ زقّاً. «همانا فرزندم عباس در کودکي علم آموخت و به سان نوزاد کبوتر که از مادرش آب و غذا مي گيرد از من معارف را فرا گرفت» عروج عرشي و غروب مادر مهتاب: او، بعد از زينب کبري عليهاالسلام دار فاني را وداع گفت، ولي تاريخنگاران سال ارتحال او را متفاوت نگاشته اند، به طوري که عدهاي آن را سال 70 هجري قمري بيان کرده اند و عده ديگري تاريخ وفات آن مادر فداکار را، سيزدهم جمادي الثاني سال 64 هجري قمري دانسته اند که نظر دوم از شهرت بيشتري برخوردار است. او در قبرستان بقيع در کنار سبط رسول خدا، امام حسن(علیه السلام)، و فاطمه بنت اسد و ديگر چهره هاي درخشان شريعت محمدي(صلي الله عليه و آله) به خاک سپرده شد. اگر چه جسم او در خاک است اما روح بلند او و صفات کريمه و عظيمه وي نام او را به بلنداي آفتاب زنده نگاه داشته است و در پرتو صفات اين بانوي فاضله انسانهايي تربيت شده اند که در تاريخ ماندگار خواهد بود. ام البنين عليهاالسلام ، واسطه فيض الهي آيت الله العظمي حاج سيد محمد حسيني شيرازي ميفرمود: شخصي در عالم مکاشفه، حضرت ابالفضل العباس را ديد و عرض کرد: آقا جان! حاجتي دارم و نميدانم براي روا شدن آن به چه کسي متوسل شوم؟ قمر بنيهاشم فرموده بود: به مادرم ام البنين... از مرحوم آيت الله العظمى آقاى حاج سيد محمود حسينى شاهرودى (متوفى 17 شعبان 1394 هجرى قمرى ) نقل است که فرموده بود: من در مشکلات ، صد مرتبه صلوات براى مادر حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام ، ام البنين عليه السلام ، مى فرستم و حاجت مى گيرم. به تجربه رسيده است که نذر براى ام البنين و اطعام مستمندان به نام حضرت اباالفضل العباس عليه السلام ، براى بر آورده شدن حاجات موثر است. سخن بزرگان در بيان فضايل امالبنين عليهاالسلام عالم جليلالقدر، زينالدين عاملي، شهيد ثاني درباره حضرت امالبنين عليهاالسلام ميگويد: «امالبنين از بانوان با معرفت و پر فضيلت بود. نسبت به خاندان نبوت، محبت و دلبستگي خالص و شديد داشت و خود را وقف خدمت به آنها کرده بود. خاندان نبوت نيز براي او جايگاه والايي قائل بودند و به او احترام ويژه ميگذاشتد» علي محمد علي دُخَيل، نويسنده معاصر عرب در وصف اين بانوي بزرگوار مينويسد«عظمت اين زن (ام البنين) در آنجا آشکار ميشود که وقتي خبر شهادت فرزندانش را به او ميدهند، به آن توجه نميکند، بلکه از سلامت حضرت امام حسين عليهالسلام ميپرسد؛ گويي امام حسين عليهالسلام فرزندِ اوست نه آنان» مقرم مى گويد ام البنين عليها السلام از بانوان با فضيلت به شمار مى رفت . وى حق اهل بيت را خوب مى شناخت و در محبت و دوستى با آنان خالص بود و متقابلا خود در ميان آنان جايگاه بلند و مقام ارجمندى داشت . ... |
.... و عملیات بیس کار شروع شود این کار در سایه همکاری خوب بخشدار محترم و پیگیری نماینده محترم جناب دکتر مقیمی و همت مضاعف فرماندار ساعی شهرستان جناب مهندس طوسی و تلاش شورای اسلامی محقق شد امیدواریم تا پایان فروردین ماه سال آینده به بهره برداری برسد از همین جا از همه اهالی خوب روستا بخاطر مشکلات اجرایی این پروژه عذرخواهی می کنیم ... |
....ه،کاروانی خسته تشنه،اعضای چند خانواده به همراه رمه واحشام بارو بنه خود تشنه و خسته و گرسنه. هر چه تلاش وکوشش و همت می کند و می تازد تا همه و همه رفع خستگی وگرسنگی و مهمترین اصل وپایۀ حیات آب رفع تشنگی کنند. از دور بوی رطوبت و نمناکی وآب به مشام حیوانات رسیده بی قرار و شتابان بسوی چشمه ها می دوند. چیست آب حیات، زندگی ،امید. آب روح مضاعف در وجود کالبد بدن حیوان،انسان،نباتات . آب این نعمت بر حق آسمانی،این رحمت و عظمت خداوندی. آب آبادانی ،آب ساختار تمدن ،آب زندگی،آب غذا،آب حیات تمام موجودات،آب لذت تشنگان . کره خاکی و زمین با همۀ زیبایی و جاذبه و کشش وقشنگی،طراوت شادابی اش فقط به آب زنده است. و گرنه هرگز کرۀ خاکی وجود نداشت. هر چه از آب بگویم عقل وخرد ودانش ما توان توصیف آن را ندارد. اول تولد آب،پایان زندگی مرگ، آب چیست که انسان را پاک و مطهر و تمیز می کند تا انسان بتواند در مقابل خداوند بزرگ بر سجاده بایستد،مناجات و رازو نیاز کند. کیست که قدر این مایع حیاتی را بداند. زمانی که بشر قدمهای تمدن را یکی پس از دیگری برداشت از زندگی کردن بر روی درختان به غار پناه برد،زندگی اجتماعی را آموخت گام تازه ای در جهت تکامل و تمدن نوین و تازه برداشت. ساختن خانه،کاشانه ،سر پناه از موجودات دیگر آموخت که بصورت اجتماعی زندگی نماید. از زمانی که شروع به ساختن خانه،کاشانه کردند همیشه در کنار رود خانه،نهرها ،جویبارها و چشمه ها ساخت و ساز را بنا نمودند چون می دانستند وابستگی انسان به آب مسئله مرگ وزندگی است. شاید بدون غذا بتوان مقاومت کرد،ولی آب هرگز. تمامی این شهرهای که در جای جای کشورهای دنیای امروز با آسمان خراشها و برجهای بلند می بینیم روزگاری بصورت روستا و دهکده و جایگاه قبیلۀ کوچک و اندک بوده که به شکل مدرن امروزی در آمده. کمتر روستایی مثل شهاب الدین بوده که بیشترین چشمه وآبراه و جوی آب را نگهداری می کرد؛تا آن اندازه ای ما بیاد داریم در حدود چهاریا پنج چشمه را امروز می توان در این دهکده ما دید که با همۀ طراوت و شادابی خودش زیبایی خاصی به این محل ما می داد. آب چشمه که در اختیار مردمان محل در اختیار احشام و گاوها و گوسفندان ودر آخر بسوی مزارع و دشتهای ما روان بودند،متاسفانه امروزه دیگر هرگز نمی توان آن صفا و لذت چند دهۀ پیش را در محل یافت همۀچشمه ها تخریب و نابود شدند و تبدیل به فاضلاب زباله دانی گشتند. روستایی که آب آن زبانزد همۀ روستاهای مجاور بوده همه و همه در خط نابودی و تخریب قرار گرفتند . در شهاب الدین تپه ای در قسمت جنوبی که اطراف آن خانه و ساختمان وجود دارد مکان اجداد و نیاکان ما بودند؛در قسمت شمالی محل هم یک تپۀ دیگری قرار دارد تپۀ شمالی محل زندگی و زیستن نبود بلکه قراولان و نظامی های آن عصر بود چون در قسمت سطح صاف این تپه وسعت ساخت و ساز چند خانه را ندارد هر چند که به مرور زمان بر اثر فرسایش و کشاورزی شخم عمیق از ارتفاع آن چندین متر کاسته شده. تا امروز اینگونه به چشم می توان دید ولی در گذشته یقینا بصورت مخروط کامل بوده،تا به منطقه مشروف باشد دفاع از آن راحت باشد.در اینگونه تپه ها بعضی زندانی ها و تبعیدی ها را هم نگهداری می کردند وزی بوده که در آن سلاح های نظامی آن عصر هم نگهداری می شد و دیگری معروف به خرگوش تپه بود. ولی تپۀ وسط محل که مکان زندگی و زیستن خیلی مهمتر بوده چون در این مکان فرزندان یکی از پادشاهان محلی زندگی می کرد،پادشاهانی که در دشت فریم اصفهبدان مازنی زندگی می کردند به خاطر جمع آوری مالیات و مطلع بودن از وضع و حال و اخبار زندگی مردم از کشاورزی و دامداری و در این محل مقر یک حکومت محلی بوده که به خاطر دعوی و شکایت ودرگیری بین چند نفر دستور و فرمان صادر می شد،و نیروهای نظامی و سپاهی آن زمان که در اختیار داشتند متهم را محکوم می کردندو در تپۀ شمالی نگهداری می کردند. در این تپه ها تمام حرکات و رفت و آمد و و کشورهای بیگانه را زیر نظر داشتند.تا در موقع لشکر کشی و حمله، خبر با وسایل آن روز هر چه زودتر به گوش اصفهبدان مازنی (فرخان)،(خورشید) برسد تا در فکر دفاع از کشور خود باشد. در تپۀ وسط محل یک راه فراری هم داشت که متاسفانه بر اثر ندامتکاری عده ای کاملا تخریب شده و راه ورودی آن بسته گردیده و هرگز هم دیگر نمی توان آنرا بازگشایی کرد.دور تا دور این تپه نسبت به زمینهای مجاور چند متر بالاتر از سطح آنها بوده در قسمت جنوب این تپه مردابی بوده که هم محل پرورش حیوانات آبزی مثل ماهی وپرنده هایی مثل اردک و غاز و هم خندقی بوده تا از ورود بیگانگان به بالای تپه جلوگیری کند،در قسمت شمال هم خندقی بوده که بصورت چشمه استفاده می شده در همان قسمت شمال چشمۀ آبی بوده که بصورت استخری بزرگ پهن و عمیق در فصل تابستان در آن شنا می کردند؛ دور تا دور آنرا درختان بومی گرفته بود وسعت و گودی آن استخر بحدی بوده که بیشتر ریشسفیدان و بزرگان محل بخوبی یاد دارند که این استخر در فصل تابستان و گرما محل تفریح و شنای مردم محل محصوب می شد آنچه بیاد داریم در هیچ روستایی آب چشمه ای به این گو... |