نشسته جستجوی شما در مجموع 9 نتیجه داشت که در 1 صفحه قابل رویت است
....بن عبدالملك به حج آمده بود و كثرت جمعيت مانع شدكه حجر الاسود را استلام كند. پس در گوشه اي براي او فرشي انداخته و نشسته بود كه امام سجّاد وارد طواف شد و وقتي به حجر الاسود رسيد، مردم كنار رفتند و حضرت مكرّر استلام نمود. هشام فوق العاده ناراحت شد. يكي از اطرافيان پرسيد: اين مرد كيست كه مردم چنين به او احترام دارند؟ هشام تجاهل كرد و گفت نمي دانم. فرزدق آنجا بود، في البداهة قصيدة مفصلي دربارة امام سجاد سرود. ما چند بيت از آن قصيده را مي آوريم: تمام قصيده در مناقب ابن شهر آشوب موجود است: هذا الذي تعرف البطحاء وطاته والبيت يعرفه والحل والحرم ما قال لاقط الا في تشهده لولا التشهد كانت لانه نعم يغضي حياء ويغضي من مهابته فما يكلم الا حين يبتسم من معشر حبهم دين وبغضهم كفر وقربهم منجي ومقتصم مقدم بعد ذكر الله ذكرهم في كل فرض ومختوم به الكلم «اين مردي است كه حجاز، خانة خدا، حل، حرم او را ميشناسند. نه، در كلامش نيست ـ حاجت سائل را هميشه برآورده مي كند جز در تشهد ـ كه لا اله الا الله مي گويد. و اگر تشهد در نماز نبود، نه او، هميشه آري بود: هنگام برخورد با مردمان چشمها را فرو مي بندد براي آنكه حيا دارد، و ديگران چشم فرو مي بندد به جهت ابهتي كه او دارد. و سخن با او نمي گويند مگر كه آن بزرگوار تبسّم كند. روز قيامت حب آنها دين است و بغض آنها كفر است و قرب و نزديكي به آنان پناه و نجات انسانها است. در نمازها ياد آنها و اسم آنها مقدم بر هر چيزي است بعد از اسم خداي متعال. و نمازها به اسم آنان تمام مي شود ـ يعني در نماز بعد از اسم خدا در اقامه، اسم اهل بيت است و آخر مطلب كه در تشهد آخر گفته مي شود باز اسم اهل بيت است. گفته شده كه فرزدق به اين اشعار آمرزيده شده است و به گفتة جامي اگر اهل عالم به اين اشعار آمرزيده شوند جا دارد. زندگي امام سجاد (ع) مي دانيم زندگي اميرالمؤمنين (ع) پر تلاطم بود در نهج البلاغه مي فرمايد: صبرت وفي العين قذي وفي الحلق شجي. يعني: «صبر نمودم در مصايب نظير كسي كه خاري در چشم و استخواني در گلو داشته باشد.» ولي زندگي امام سجّاد عليه السلام از زندگي اميرالمؤمنين عليه السلام بسيار پرتلاطم تر بود. آن حضرت در بحبوحة جنگ صفين به دنيا آمد: در زمان معاويه و آن جناياتش پرورش پيدا كرده. معاويه را با كشتارهاي دسته جمعي شيعيان، با اشاعة سبّ اميرالمؤمنين در خطبه ها و بعد از نمازها ديده است. بعداً حماسة كربلا و اسارت، كه هر روزي از آن چند بار مرگ است، مجلس ابن زياد و مجلس يزيد را با اهل بيت پدرش پشت سر نهاد. قضية حره كه ننگي است بر دامن مسلمانان را مشاهده كرد. يزيد سال دوم سلطنت، شخصي را با پنج هزار لشگر به مدينه فرستاد و دستور قتل عام داد و سه روز مدينه را براي لشگريان خود مباح اعلام نمود. او شاهد قضية عبدالله بن زبير است ـ كه همة بني هاشم و من جمله محمد بن حنفيه را در شعب ابي طالب جمع نمود كه بسوزاند و چون دشمن رسيد موفق نشد ـ شاهد مروان بن حكم بود كه دشمن سرسخت اهل بيت بود. شاهد حكومت عبدالملك مروان با فرماندارش حجاج بن يوسف ثقفي است. زنداني زندان حجاج بن يوسف است كه در ميان بياباني، پنجاه هزار زنداني در آن زندان بود و دميري در حياة الحيوان مي گويد خوراك آنها دو قرصه نان بود كه بيشتر آن خاكستر بود. شاهد كشتار بيشتر از صد هزار نفر بود به جرم دوستي با اهل بيت. پنجاه و هفت سال در اين دنيا زندگي كرد ولي هر روز از آن براي آن بزرگوار قتلگاهي بود. ... |
.... بینم قرین آفتاب امروز. یزید بی حیا هردم نمایدش عذاب امروز این مرثیه اشاره به آن نصرانی که در مجلس یزد ملعون نشسته و شاهد ظلم یزید است سروده شده و در یکی از بندها چنین آمده چنین بگفت و نصرانی. مگر به عالم خوابم یزیدا این چه اسلام است امان از این مسلمانی کشی سبط پیامبر را زراه مکر و نادانی یزیدا این سر پر خون. برادر و. پسر دارد. نگاه خویش را هر دم بران سر دیگر دارد بران سری نظر دارد که تنی. پر قمر دارد فدای. ریش پر خونش چرا چنین پسر دارد چرا تو کشته ای او را در اول شباب امروز و دیگری از حضرت زینب کبری سلام الله علیهم بزبان محلی مازندرانی می خواند زینبمه خدا برار ندارمه. از داغ شه حسین قرار ندارمه بعداز مرثیه خوانی نوبت منبر می شود حجتالاسلام صفری درباره پاسخ به شبهات مطالبی مفید بیان می کند بعد از منبر اقامه نماز جماعت ظهر و عصر به امامت حجتالاسلام والمسلمین سجادی انجام می گیرد صرف ناهار و مراسم با اهدای فاتحه به اتمام میرسد از نکات قابل توجه امسال عزاداری بسیار منظم برگزار گردید ... |
....شد، و راه رفتن او همانند راه رفتن پیامبر خدا بود، بر ابوبكر كه در میان عدهاى از مهاجرین و انصار و غیر آنان نشسته بود وارد شد، در این هنگام بین او و دیگران پردهاى آویختند، آنگاه نالهاى جانسوز از دل برآورد كه همه مردم بگریه افتادند و مجلس و مسجد به سختى به جنبش درآمد. سپس لحظهاى سكوت كرد تا همهمه مردم خاموش و گریه آنان ساكت شد و جوش و خروش ایشان آرام یافت، آنگاه كلامش را با حمد و ثناى الهى آغاز فرمود و درود بر رسول خدا فرستاد، در اینجا دوباره صداى گریه مردم برخاست، وقتى سكوت برقرار شد، كلام خویش را دنبال كرد و فرمود: اَلْحَمْدُلِلَّهِ عَلی ما اَنْعَمَ، وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلی ما اَلْهَمَ، وَ الثَّناءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ اِبْتَدَاَها، وَ سُبُوغِ الاءٍ اَسْداها، وَ تَمامِ مِنَنٍ اَوْلاها، جَمَّ عَنِ الْاِحْصاءِ عَدَدُها، وَ نَأى عَنِ الْجَزاءِ اَمَدُها، وَ تَفاوَتَ عَنِ الْاِدْراكِ اَبَدُها، وَ نَدَبَهُمْ لاِسْتِزادَتِها بِالشُّكْرِ لاِتِّصالِها، وَ اسْتَحْمَدَ اِلَى الْخَلائِقِ بِاِجْزالِها، وَ ثَنی بِالنَّدْبِ اِلى اَمْثالِها. وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریكَ لَهُ، كَلِمَةٌ جَعَلَ الْاِخْلاصَ تَأْویلَها، وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ ... |
زندگینامه حضرت ام البنین(سلام الله علیها) ....اه جمعي از «بني کلاب» به سفر رفته بود. در يکي از شبها به خواب فرو رفته و در عالم رؤيا ديد که در زمين سرسبزي نشسته است و مرواريدهاي درخشاني از اطراف بر دستان او مي ريزد و او از زيبايي آنها متعجب مي شود. سپس مردي را مي بيند که به سوي او مي آيد ـ از طرف بلندي ـ و هنگامي که به او مي رسد سلام مي کند و حزام او را جواب مي دهد. آن مرد به او مي گويد: اين مرواريد را به چه قيمت مي فروشي؟ حزام نگاه کرد و آن درّ زيبا را در دستان خود ديد؛ رو به مرد کرده و گفت: من قيمت اين درّ را نمي دانم که به شما بگويم، شما آن را به چه قيمت خريداري؟ مرد گفت: من نيز نمي دانم قيمت او را ولي اين هديه اي است که يکي از پادشاهان عطا کرده است. و من ضامن هستم براي تو به چيزي که از درهم و دينار بالاتر است. حزام گفت: آن چيز چيست؟ مرد گفت: تضمين مي کنم که او شرافت و سيادت ابدي دارد و بهره و بزرگي از او است. حزام گفت: آيا اين را برايم ضمانت مي کني. و مرد پاسخ داد: آري. و حزام در پايان به مرد گفت: و تو اکنون واسطه در اين امر مي شوي.و مرد نيز گفت: و من واسطه مي شوم؛ او را به من اعطاء کرده اند و من به تو عطا مي کنم.وقتي حزام از خواب بيدار شد رؤياي خود را براي بني کلاب گفت و خواستار تعبير آن شد. يکي از خاندان وي گفت: اگر رؤياي صادقه باشد دختري روزي تو خواهد شد که يکي از بزرگان او را عقد خواهد کرد و به سبب اين دختر مجد و شرافت و آقايي نصيب تو خواهد شد. و هنگامي که او از سفر برگشت، ثمامة بنت سهيل، همسر باوفاي او، که حامله بود وضع حمل کرده و دختري چونان مرواريد درخشان وزيبا به دنيا آورد. حزام پس از آگاه شدن از تولد دخترش به خود گفت: «قد صدّقت الرؤيا» و از اين بشارت شاد و مسرور شد.نام او را «فاطمه» نهاد، و به رسم عرب کنيه اي براي وي برگزيدند که «ام البنين» بود. به هر حال پس از اين رؤياي صادقه فاطمه، مادر فضليتها، به دنيا آمد و دوران کودکي را چونان ديگر کودکان گذراند و در دامان مادري مهربان و پاک و پدري شجاع که داراي سجاياي اخلاقي فراوان بودند رشد کرد. مورخان در مورد مادر بزرگوار فاطمه اين گونه مي نويسند:«ثمامه، مادر ام البنين، بانويي اديب و کامل و عاقل بود. آداب عرب را به دخترش آموخت و هر آنچه مورد نياز يک دختر است در زندگاني از مسايل مربوط به خانه داري و اَداي حقوق و همسرداري و غيره را به او ياد داد.» تاريخ تولد ام البنين: در مورد تاريخ دقيق ولادت حضرت ام البنين اطلاعي در دست نيست و تاريخنگارانْ سال ولادت او را ثبت نکرده اند، ولي ياد آور شده اند که تولد پسر بزرگ ايشان، حضرت ابوالفضل عليهالسلام ، در سال ۲۶ ق اتفاق افتاده است. برخي از تاريخنگارانْ زمان ولادت ايشان را در حدود پنج سال پس از هجرت (در حوالي کوفه) تخمين ميزنند. ويژگي هاي بارز خاندان ام البنين: د... |
داستان ازدواج ام البنین با امام علی(ع) از زبان همسر حضرت عباس ....تورزی عشیره نبود، این بیادبیات بیپاسخ نمیماند.» فرستاده معاویه که از ترس جان، در همان حالت نشسته، عقب عقب رفته بود، تقریباً به آستانه در رسیده بود و با دست کشیدن بر زمین، کفشهایش را میجست. امالبنین دوباره غرید: «و اما این هدایا و جواهرات اگر فقط هدیه و پیشکش است، هدیهای است بیدلیل، مشکوک و اسرافآمیز اما اگر قیمت و بهای من است. به اربابت بگو که مرا بسیار ارزان پنداشته ... های! کجا میگریزی؟ بیا خر مهرههایت را هم ببر و حمایل شتر صاحبت کن!» اما فرستاده معاویه این جملات را نشنید چون لحظاتی پیش از آن، پابرهنه از بیم جان گریخته بود و ساعتی بعد یکی از همسایگان، طبقهای هدیه را به او رساند. معاویه هم البته از پا ننشست. برای آن که ثابت کند میتواند از بنی کلاب زن بگیرد، این بار فرستادهاش را به خواستگاری «میسون» دختر «بجدل» فرستاد و او را به زنی گرفت. «میسون» سوگلی معاویه شد و «یزید» را برای او به دنیا آورد. اما معاویه دستبردار نبود. یکی - دو سال بعد از آن ماجرا، یکی از صحابه معتبر پیامبر را واسطه خواستگاری از فاطمه کرد. فرستاده معاویه مشغول طرح مقدمات خواستگاری بود که عقیل از راه رسید. بعد از آن که عقیل، هدف از آمدنش را گفت و از فاطمه برای برادرش خواستگاری کرد، صحابی پیامبر که فرستاده معاویه بود نیز با شکفتگی و خوشحالی، خانواده حزام را به پذیرش خواست عقیل، تشویق و ترغیب کرد و وجوه افتراق و امتیاز پیشوایمان علی را به تفصیل برشمرد. معاویه نیز پس از شنیدن این ماجرا، کاردش میزدی خونش نمیآمد، خلاصه این که حسرت ازدواج با فاطمه امالبنین بر دل معاویه ماند. با این که دیروز با مادر همسرم ملاقات کرده بودم، با شنیدن روایت زندگیاش، مشتاق شدم تا به بهانه راهنمایی دوستان قدیمش، با آن دو همراه شوم و دوباره زیارتش کنم. در میزنیم و پس از چند لحظه، در گشوده میشود. قامت رعنا و چهره معصوم و مهربان مادر همسرم، در چارچوب در ظاهر میشود با همان لبخند محجوب و آرامشبخش همیشگی. من لبابهام؛ خوشبختترین زن زمین، همسر عباس، عروس فاطمه کلابیه «امالبنین»، همسر علی امیرالمؤمنین، کنیز مهربان کودکیام، بالابلند بهشتی، سنگ صبور گرهگشا، شیرزن، بانوی افسانهای و ... زنی که هر روز کمتر میشناسمش ... . ... |
تودیع و معارفه معاون فرماندار ی نکا ....ا از زحمات آقای نجات علی سلیمی قدردانی و آقای نبوی بعنوان معاون جدید فرمانداری نکا معارفه شد آقای سلیمی بازنشسته شده است دهیاری شهاب الدین از زحمات و تلاش های مهندس سلیمی در طول خدمت صادقانه ایشان کمال تشکر را دارد و آرزوی موفقیت برای همه خادمان به نظا... |
....ودند،وبه سوىِ قتلگاه تو مى شتافتند، وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِكَ، درهمان حال شِمرِملعون برسينه مباركت نشسته، وَ مُولِـغٌ سَيْفَهُ عَلى نَحْرِك َ ، وشمشيرخويش رابرگلـويت سيراب مينمود، قابِضٌ عَلى شَيْبَتِك َ بِيَدِهِ ، بادستى مَحاسنِ شريفت را درمُشت ميفِشرد، ذابِـحٌ لَك َ بِمُهَنَّدِهِ ، (وبادست ديگر)باتيغِ آخته اش سراز بدنت جدامى كرد، قَدْ سَكَنَتْ حَوآسُّك َ، تمامِ اعضاوحواسّت ازحركت ايستاد، وَ خَفِيَتْ أَنْفاسُك َ ، نَفَسهاىِ مباركت درسينه پنهان شد ، وَ رُفِـعَ عَلَى الْقَناةِ رَأْسُك َ ، وسرِمقدّست برنيزه بالارفت، وَ سُبِىَ أَهْلُك َ كَالْعَبيدِ ، اهل وعيالت چون بردِگان به اسيرى رفتند، وَ صُفِّدُوا فِى الْحَديدِ ، فَوْقَ أَقْتابِ الْمَطِيّاتِ ، تَلْفَحُ وُجُوهَهُمْ حَرُّ الْهاجِراتِ، يُساقُونَ فِى الْبَراري وَالْفَلَواتِ ، أَيْديهِمْ مَغلُولَةٌ إِلَى الاَْعْناقِ ، يُطافُ بِهِمْ فِى الاَْسْواقِ ، ودرغُل وزنجيرآهنين برفرازجهازِشتران دربندشدند، گرماى (آفتابِ) نيمروز چهره هاشان مى سوزاند ، درصحراها وبيابانها كشيده ميشدند، دستانشان به گَردَنهازنجيرشده،درميان بازارها گردانده ميشدند، فَالْوَيْلُ لِلْعُصاةِ الْفُسّاقِ ، اى واى براين سركشان گناهكار!، لَقَدْ قَتَلُوا بِقَتْلِك َ الاِْسْلامَ ، چه اينكه باكُشتنِ تواسلام را كُشتند، وَ عَطَّلُوا الصَّلوةَ وَ الصِّيامَ ، ونمازوروزه(خدا)رابدون ياوررهانمودند، وَ نَقَضُوا السُّنَنَ وَ الاَْحْكامَ، وسُنّتهاواحكام(دين) راازبين برده شكستند، وَ هَدَمُوا قَواعِدَ الاْيمانِ، و پايه هاىِ ايمان را منهدم نمودند، وَ حَرَّفُوا اياتِ الْقُرْءانِ ، و آياتِ قرآن را تحريف كرده، وَ هَمْلَجُوا فِى الْبَغْىِ وَالْعُدْوانِ ، در (وادىِ)جنايت وعداوت پيش تاختند، لَقَدْ أَصْبَحَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِوَ الِهِ مَوْتُوراً ، براستى رسولِ خدا «كه درودخدابراو وآل اوباد» (با شهادتِ تو) تنهاماند!(يامظلومواقع شد)، وَ عادَ كِتابُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ مَهْجُوراً ، وكتاب خداوندِعزّوجلّ مَتروك گرديد، وَ غُودِرَ الْحَقُّ إِذْ قُهِرْتَ مَقْهُوراً ، وآنگاه كه تومقهور و مغلوب گشتى، حقّ وحقيقت موردِخيانت واقع شد، وَ فُقِدَ بِفَقْدِكَ التَّكْبيرُ وَالتَّهْليلُ ، وَالتَّحْريمُ وَالتَّحْليلُ ، وَالتَّنْزيلُ وَالتَّأْويلُ ، وبه فقدانِ توتكبيرِخداوكلمه توحيد، حراموحلالِ دين، وتنزيل وتأويلِ قرآن جملگى ازبين رفت، وَ ظَهَرَ بَعْدَكَ التَّغْييرُ وَالتَّبْديلُ ، وَ الاِْلْحادُ وَالتَّعْطيلُ ، وَ الاَْهْوآءُ وَ الاَْضاليلُ ، وَ الْفِتَنُ وَ الاَْباطيلُ، و پس ازتو تغييروتبديلِ (احكام)، كفرو اِلحاد وبى سرپرستىِ دين، هوىوهوس هاوگمراهيها، فتنه ها و باطلها جملگى (برصفحه روزگار) ظاهرشد، فَقامَ ناعيك َ عِنْدَ قَبْرِ جَدِّك َ الرَّسُولِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ ، فَنَعاك َ إِلَيْهِ بِالدَّمْعِ الْهَطُولِ ، قآئِلا يا رَسُولَ اللهِ قُتِلَ سِبْطُك َ وَ فَتاك َ ، وَ اسْتُبيحَ أَهْلُك َ وَ حِماك َ ، وَ سُبِيَتْ بَعْدَك َ ذَراريك َ ، وَ وَقَعَ الْمَحْذُورُ بِعِتْرَتِك َ وَ ذَويك َ ، پس پيكِ مرگ نزدِ قبرِجدّت رسول خدا «كه رحمتِ بى پايانِ خداوندى براووآلِ اوباد» ايستاد، وبااشكِ ريزان خبرِمرگِ تورابه وى داد، و اينگونه گفت كه: اى رسولِ خدا! دخترزاده جوانمردت شهيد شد، خاندان وحَريمَت مُباح گرديد، پس ازتو فرزندانت به اسيرى رفتند، و وقايع ناگوارى به عترت وخانواده ات واردشد، فَانْزَعَجَ الرَّسُولُ ، وَ بَكى قَلْبُهُ الْمَهُولُ ، وَ عَزّاهُ بِك َ الْمَلآئِكَةُ وَ الاَْنْبِيآءُ، پس(از شنيدنِ اين خبر) رسول خدا مضطرب وپريشان گرديد، و قلبِ هراسناكَش بگريست، وفرشتگان وانبياء (بخاطـر مصيبتِ تو) او راتسلـيت وتعـزيت گفـتند، وَ فُجِعَتْ بِك َ اُمُّك َ الزَّهْرآءُ، و مادرت زهـراء (ازانـدوهِ مصيبـتِ تو) دردنـاك شد ، وَ اخْتَلَفَتْ جُنُودُ الْمَلآئِكَةِ الْمُقَرَّبينَ، و دستـه هاىِ ملائكه مقـرّبين در آمد و شد بودند، تُعَزّي أَباك َ أَميرَالْـمُـؤْمِنينَ ، پـدرت اميرمؤمنـان راتعزيت ميگفتند، وَ اُقيمَتْ لَك َ الْمَـاتِمُ في أَعْلا عِلِّيّينَ ، مجالسِ ماتم وسوگوارى براىِ تو در اعلاعليّين برپا شد، وَ لَطَمَتْ عَلَيْك َ الْحُورُ الْعينُ، و حورالعين به جهت تو به سر و صورت زدند، وَ بَكَتِ السَّمآءُ وَ سُكّانُها، وَ الْجِنانُ وَ خُزّانُها ، وَ الْهِضابُ وَ أَقْطارُها، وَ الْبِحارُ وَ حيتانُها، وَ مَكَّةُ وَ بُنْيانُها، :خل وَ الْجِنانُ وَ وِلْدانُها ، وَ الْبَيْتُ وَ الْمَقامُ، وَ الْمَشْعَرُ الْحَرامُ، وَ الْحِـلُّ وَ الاِْحْرامُ ، (در عزاىِ تو) آسمان و ساكنانش، بهشت ها و نگـهبانانش، كوه ها و كوهپايه ها، دريا ها و ماهيانش، شهرمكّه و پايه هايش، فردوس ها و جوانانش، خانه كعبه و مقام ابراهيم، و مشعرالحرام ، و حلّ و حَرَم جملـگى گريستند، أَللّـهُمَّ فَبِحُرْمَةِ هذَا الْمَكانِ الْمُنيفِ ، صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد، وَاحْشُرْني في زُمْرَتِهِمْ، وَ أَدْخِلْنِى الْجَنَّةَ بِشَفاعَتِهِمْ، بار خدايا! به حُرمتِ اين مكـانِ رفـيع ، بر محمّد و آلِ او رحـمت فرست ، و مرا در زمره آنان محـشور فرما، و به شفـاعت و وساطتِ آنها مرا داخلِ بهشت گردان ، أَللّهُمَّ إِنّي أَتَوَسَّلُ إِلَيْك َ يا أَسْرَعَ الْحاسِبينَ ، وَ ياأَكْرَمَ الاَْكْرَمينَ ، وَ ياأَحْكَمَ الْحاكِمينَ، بِمُحَمَّدخاتَِمِ النَّبِيّينَ ، رَسُولِك َ إِلَى الْعالَمينَ أَجْمَعينَ ، وَ بِأَخيهِ وَابْنِ عَمِّهِ الاَْنْزَعِ الْبَطينِ ، الْعالِمِ الْمَكينِ ، عَلِىّ أَميرِالْمُؤْمِنينَ، وَ بِفاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسآءِ الْعـالَمينَ ، وَ بِالْحَسَنِ الزَّكِىِّ عِصْمَةِ الْمُتَّقينَ ، وَ بِأَبي عَبْدِاللهِ الْحُسَيْنِ أَكْرَمِ الْمُسْتَشْهَدينَ ، وَ بِأَوْلادِهِ الْمَقْتُولينَ ، وَ بِعِتْرَتِهِ الْمَظْلُومينَ ، وَ بِعَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ زَيْنِ الْعابِدينَ ، وَ بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِىّ قِبْلَةِ الاَْوّابينَ ، وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد أَصْدَقِ الصّادِقينَ ، وَ مُوسَى بْنِ جَعْفَر مُظْهِرِ الْبَراهينِ ، وَ عَلِىِّ بْنِ مُوسى ناصِرِالدّينِ، وَ مُحَمَّدِبْنِ عَلِىّ قُدْوَةِ الْمُهْتَدينَ، وَ عَلِىِّ بْنِ مُحَمَّد أَزْهَدِ الزّاهِدينَ ، وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىّ وارِثِ الْمُسْتَخْلَفينَ، وَالْحُجَّةِ عَلَى الْخَلْقِ أَجْمَعينَ، أَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدوَالِ مُحَمَّدالصّادِقينَ الاَْبَرّينَ ، الِ طه وَ يس ، بار خدايا! من به تو توسّل مى جويم اى سريعـترينِ حسابگران ، و اِى بخشـنده ترينِ كَـريمان ، و اِى فرمانـرواى حـاكمان، به (حقِّ) محمّد آخرينِ پيامبران، و فرستاده تو بسوىِ تمامِ جهان ها، و به (حقِّ) برادرش و پسرعمويش آن بلند پيشانىِ ميان پُر ، آن دانشمندِ عالى مرتبه ، يعنى علىّ فرمانـرواىِ مؤمنان ، و به (حقِّ) فاطمه سـروَرِ بانوانِ جهانيان ، و به (حقِّ) حسـنِ مجتـبى كه پاك و مبرّا و پناهگـاه مُتّقين اسـت ، و به (حقِّ) أبي عبدالله الحسين گـراميترينِ شهداء ، و به (حقِّ) فرزنـدانِ مقتولش ، و خانـواده مظـلومش، و به (حقّ) على بن الحسـين زيورِ عابدان ، و به محمّد بن علـى قبـله توبه كنندگان ، و جعفر بن محمّد راستگـوترينِ صادقان ، و موسى بن جعفر آشكار كننده دلائل و براهين ، و على بن موسى ياورِ دين ، و محمّد بن على اُسوه و الگوىِ هدايت شونـدگان ، و على بن محمّد زاهـدترينِ پارسايان ، و حسـن بن على وارثِ جانشينان ، و حُجّتِ خدا بر تمامِ آفريدگان ، اينكه درود فرستى بر محـمّد و آلِ او، آن راستـگويانِ نيـكوكار ، هـمان آلِ طه و يس ، وَ أَنْ تَجْعَلَني فِى الْقِيامَةِ مِنَ الاْمِنينَ الْمُطْمَئِنّينَ، الْفآئِزينَ الْفَرِحينَ الْمُسْتَبْشِرينَ، و اينكه مرا در قيامت از كسانى قرار دهى كه (از عذابِ تو) ايمن و با آرامشِ خاطر و رستگار و مسرور و بشارت يافـته اند ، أَللّهُمَّ اكْتُبْني فِى الْمُسْلِمينَ، وَ أَلْحِقْني بِالصّالِحينَ ، بارخدايا! (نامِ) مـرا در زُمـره مسلـمين نگاشته ، و مرا به صالـحين ملـحق فرما ، وَاجْعَلْ لي لِسانَ صِدْق فِى الاْخِرينَ ، وَانْصُرْني عَلَى الْباغينَ،وَاكْفِني كَيْدَ الْحاسِدينَ ، وَاصْرِفْ عَنّي مَكْرَ الْماكِرينَ ، وَاقْبِضْ عَنّي أَيْدِىَ الظّالِمينَ ، وَاجْمَعْ بَيْني وَ بَيْنَ السّادَةِ الْمَيامينِ في أَعْلا عِلِّيّينَ،مَعَ الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيّينَ وَالصِّدّيقينَ وَالشُّهَدآءِ وَالصّالِحينَ، بِرَحْمَتِك َ يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ، و نامِ مرا بر زبان اُمّتهاى آتيه نيكو قرار ده ، و مـرا بر علـيه ظالمين يارى ده ، و از مكرِ حسـودان حفـظ فرما ، و (نيـز) حيله حيـله گران را از من برگـردان ، و دست ستمـكاران را از مـن (دور) نگهدار، و بينِ من و آن سـرورانِ با ميمنت در اعلاعليّين جمع بفرما، همراه باكسانيكه برآنها اِنعام فرمودى يعنى پيامبران، وراستگويانِ درعملوگفتاروشهداء و نيكويان، به رحمتت اى مهربانترينِ مهربانان، أَللّهُمَّ إِنّي اُقْسِمُ عَلَيْك َ بِنَبِيِّك َ الْمَعْصُومِ، وَ بِحُكْمِك َ الْمَحْتُومِ، وَنَهْيِك َ الْمَكْتُومِ ، وَ بِهذَا الْقَبْرِ الْمَلْمُومِ ، الْمُوَسَّدِ في كَنَفِهِ الاِْمامُ الْمَعْصُومُ، الْمَقْتُولُ الْـمَظْلُومُ، أَنْ تَكْشِفَ ما بي مِنَ الْغُمُومِ ، وَ تَصْرِفَ عَنّي شَرَّ الْقَدَرِ الْمَحْتُومِ، وَ تُجيرَني مِنَ النّارِ ذاتِ السَّمُومِ، بارخدايا! تورا سوگند ميدهم به حقّ پيامبرِ معصومت، و به حقّ حُكمِ حتمى و قطعى ات، و به حقّ نهىِ پنهانى ات ، و بحقّ اين آرامگاهى كه (مردم از هرطرف به جهت زيارت) بر او گِرد مى آيند، واين امامِ معصومِ مقتولِ مظلوم در جانبِ آن تكيه زده، اينكه غم و غصّه ها را از من برطرف فرمائى، و شُرورِ قضا و قَدَرِ حتمى را از من برگردانى، و مرا از آتش(عذابت) كه داراى بادهاى سوزان است پناه دهى (و نگاهدارى)، أَللّــهُمَّ جَلِّلْني بِنِعْمَتِك َ، وَ رَضِّني بِقَسْمِك َ ، وَ تَغَمَّدْني بِجُودِك َ وَ كَرَمِك َ ، وَ باعِدْني مِنْ مَكْرِك َ وَ نِقْمَتِك َ ، بارخدايا! مرا با نعمت خود بپوشان (يا بزرگ گردان)، و به عطاياى خود راضى وخوشحال فرما، وبه جود و كَرَمَت مرا بپوشان، و از مكر و انتقام خود دورَم ساز، أَللّهُمَّ اعْصِمْني مِنَ الزَّلَلِ ، وَ سدِّدْني فِى الْقَوْلِ وَالْعَمَلِ ، وَافْسَحْ لي في مُدَّةِ الاَْجَلِ ، وَ أَعْفِني مِنَ الاَْوْجاعِ وَالْعِلَلِ، وَ بَلِّغْني بِمَوالِىَّ وَ بِفَضْلِك َ أَفْضَلَ الاَْمَلِ ، بارخدايا مرا از لغزش و خطا حفظ فرما، و در گفتاروكردار به راه صحيح هدايتم فرما، و در مدّت زندگى ام وسعت ده، و مرا از دردها و بيماريها عافيت بخش، ومرابه موالىوسرورانم برسانوبه فضل(وكَرَمِ) خويش مرابه بالاترينِ آرزوها نائل فرما، أَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد وَاقْبَلْ تَوْبَتي ، وَارْحَمْ عَبْرَتي ، وَ أَقِلْني عَثْرَتي ، وَ نَفِّسْ كُرْبَتي ، وَاغْفِرْلي خَطيئَتي، وَ أَصْلِـحْ لي في ذُرِّيَّتي، بارخدايا برمحمّد و آلِ او رحمت فرست و توبه مرا قبول فرما، و بر اشكِ چشمم ترحّم نما، و لغزش مرا چشم پوشى فرما، و حُزن واندوه مرا زائل كن، و گناهم را برمن ببخشاى، و خاندان و نسلِ مرا برايم اصلاح فرما، أَللّـهُمَّ لاتَدَعْ لي في هذَاالْمَشْهَدِ الْمُعَظَّمِ ، وَالْمَحَلِّ الْمُـكَرَّمِ ذَنْباً إِلاّ غَفَرْتَهُ، وَ لاعَيْباً إِلاّ سَتَرْتَهُ، وَ لاغَمّاً إِلاّ كَشَفْتَهُ، وَ لارِزْقاً إِلاّ بَسَطْتَهُ، وَ لاجاهاً إلاّ عَمَرْتَهُ، وَ لافَساداً إِلاّ أَصْلَحْتَهُ ، وَ لاأَمَلا إِلاّ بَلَّغْتَهُ ، وَ لادُعآءً إِلاّ أَجَبْتَهُ ، وَ لامَضيقاً إِلاّ فَرَّجْتَهُ ، وَ لاشَمْلا إِلاّ جَمَعْتَهُ ، وَ لاأَمْراً إِلاّ أَتْمَمْتَهُ ، وَ لامالا إِلاّ كَثَّرْتَهُ ، وَ لاخُلْقاً إِلاّ حَسَّنْتَهُ ، وَ لاإِنْفاقاً إِلاّ أَخْلَفْتَهُ ، وَ لاحالا إِلاّ عَمَرْتَهُ ، وَ لاحَسُوداً إِلاّ قَمَعْتَهُ ، وَ لاعَدُوّاً إِلاّ أَرْدَيْتَهُ ، وَ لاشَرّاً إِلاّ كَفَيْتَهُ ، وَ لامَرَضاً إِلاّ شَفَيْتَهُ ، وَ لابَعيداً إِلاّ أَدْنَيْتَهُ ، وَ لاشَعَثاً إِلاّ لَمَمْتَهُ ، وَ لا سُؤالا سُؤْلا إِلاّ أَعْطَيْتَهُ ، بارخدايا در اين مشهدِوالامقام و در اين محلّ گرامى، برايم وامَگُذار گناهى را مگرآنكه ببخشى، و نه عيبى را مگر آنكه مستورنمائى، و نه غم وغصّه اى را مگربرطرف فرمائى، و نه رزقى را مگر گسترش دهى ، ونه قدر و منزلتى را مگر باقى بدارى، ونه فسادى را مگر اصـلاح فـرمائى، ونه آرزوئى را مگرنائل كنى، ونه دعائى را مگر اجابت فرمائى، ونه تنگنائى را مگر بگشائى، ونه امور مُتشتّتى را مگر جمع و برقرار نمائى، ونه امرى را مگر تمام فرمائى، ونه مالى را مگر فراوانى بخشى، ونه خُلق وصفتى را مگرنيكوگردانى، ونه انفاقى را مگرجايگزين فرمائى، ونه حالى را مگر آباد فرمائى، ونه حسودى را مگر ذليل نمائى، ونه دشمنى را مگر هلاك گردانى، ونه شرّى را مگر منع فرمائى، ونه بيماريى رامگرشفابخشى، ونه(امرِ)دورى را مگر نزديك فرمائى(ودردسترسم قراردهى)، ونه تفرّق واختلالى رامگرجمع (و اصلاح)نمائى، ونه خواهشى خواسته اى را مگر عطا فرمائى، أَللّهُمَّ إِنّي أَسْئَلُك َ خَيْرَ الْعاجِلَةِ ، وَ ثَوابَ الاْجِلَةِ ، أَللّهُمَّ أَغْنِني بِحَلالِك َ عَنِ الْحَرامِ، وَ بِفَضْلِك َ عَنْ جَميعِ الاَْنامِ ، أَللّهُمَّ إِنّي أَسْئَلُك َ عِلْماً نافِعاً ،وَ قَلْباً خاشِعاً ، وَ يَقيناً شافِياً ، وَ عَمَلا زاكِياً ، وَ صَبْراً جَميلا، وَ أَجْراً جَزيلا ، بارخدايا! من از تودرخواست ميكنم خيرِ دنيا و ثوابِ آخرت را، بارخدايا! مرا به سبب حلالت از حرام مستغنى كن، وبه فضل و احسانـت از جميع خلق بى نياز فرما، بارخدايا! از تو درخواست ميكنم دانشى مفيد، قلبى خاشع، يقينى سلامت بخش ، عملى صالح و پاك ، صبرى زيبا ، و اجرى عظيم را ، أَللّهُمَّ ارْزُقْني شُكْرَ نِعْمَتِك َ عَلَىَّ ، وَ زِدْ في إِحْسانِك َ وَ كَرَمِك َ إِلَىَّ ، وَاجْعَلْ قَوْلي فِى النّاسِ مَسْمُوعاً ، وَ عَمَلي عِنْدَك َ مَرْفُوعاً ، وَ أَثَري فِى الْخَيْراتِ مَتْبُوعاً ، وَ عَدُوّي مَقْمُوعاً ، بارالها! شكر نعمتت برمن را روزيَم كن ، و احسان و كَرَمَت برمن زياد فرما ، و گفته مرا درميان مردم شنوده نما ، و عمل مرا به نزد خويش بالا بَر،و سنّت باقيمانده مرا در امورِ خير مورد پيروى قرارده ، و دشمنم را خوار و ذليل گردان، أَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّدالاَْخْيارِ ، في اناءِ اللَّيْلِ وَ أَطْرافِ النَّهارِ ، وَاكْفِني شَرَّ الاَْشْرارِ ، وَ طَهِّرْني مِنَ الــذُّنُوبِ وَ الاَْوْزارِ ، وَ أَجِرْني مِنَ النّـارِ ، وَ أَحِلَّني دارَالْقَرارِ ، وَ اغْفِرْلي وَ لِجَميعِ إِخْواني فيك َ وَ أَخَواتِىَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ ، بِرَحْمَتِك َ يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ. بارخدايا! بر محمّدوآلِ او كه نيكانند، درتمامى لحظات شبانه روز رحمت فرست، و مرا از شرّ بَدان محفوظ بدار، و از (كثافاتِ) گناهان و سنگينىِ وِزر و وَبال پاك و مبرّا گردان، واز آتش (عذابت) پناهم ده، و در سراى جاويد واردفرما، و(گناهانِ) مرا و تمامى خواهران و برادران مؤمنِ مرا ببخشاى، به رحمتت اى مهربانترين مهربانان. پس از تمام شدن زيارت ، رو به قبله كن و دو ركعت نماز بجاى آور به اين ترتيب كه در ركعت اول بعد از حمد سوره انبياء ، و در ركعت دوم بعد از حمد سوره حشر را بخوان و آنگاه در قنوت نماز بگو:لاإِلهَ إِلاَّ اللهُ الْحَليمُ الْكَريمُ ، لاإِلهَ إِلاَّاللهُ الْعَلِىُّ الْعَظيمُ ، لاإِلهَ إِلاَّاللهُ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ الاَْرَضينَ السَّبْعِ، وَ ما فيهِنَّ وَ ما بَيْنَهُنَّ ، خِلافاً لاَِعْدآئِهِ، وَ تَكْذيباً لِمَنْ عَدَلَ بِهِ ، وَ إِقْراراً لِرُبُوبِيَّتِهِ ، وَ خُضُوعاً لِعِزَّتِهِ ، الاَْوَّلُ بِغَيْرِ أَوَّل ، وَالاْخِرُ إِلى غَيْرِ اخِر، الظّـاهِرُ عَلى كُلِّ شَىْء بِقُدْرَتِهِ ، الْباطِنُ دُونَ كُلِّ شَىْء بِعِلْمِهِ وَ لُطْفِهِ ، لا تَقِفُ الْعُقُولُ عَلى كُنْهِ عَظَمَتِهِ، وَ لاتُدْرِكُ الاَْوْهامُ حَقيقَةَ ماهِيَّتِهِ ، وَ لاتَتَصَوَّرُ الاَْنْفُسُ مَعانِىَ كَيْفِيَّتِهِ، مُطَّلِعاً عَلَى الضَّمآئِرِ ، عارِفاً بِالسَّرآئِرِ ، يَعْلَمُ خآئِنَةَ الاَْعْيُنِ وَ ما تُخْفِى الصُّدُورُ ، أَللّهُمَّ إِنّي اُشْهِدُك َ عَلى تَصْديقي رَسُولَك َ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ وَ إيماني بِهِ،ترجمه دعائى كه در قنوت نماز خوانده مى شود:هيچ معبودى جز خداوندِ شكيبا و كريم نيست، هيچ خدائى جز خداوندِ بزرگوار و عظيم نيست، هيچ معبودى نيست جز خداوندى كه پروردگارِ آسمانها و زمينهاى هفتگانه و موجوداتى كه در آنها و ميان آنهاست مى باشد، (به اين توحيد معتقدم) برخلاف دشمنانِ حقّ، و به جهت تكذيب كسانى كه به خداوند شرك ورزيدند، و(به اين توحيدمعتقدم) بخاطر اعتراف نمودن به ربوبيّت او، و خضوع و خشوع درمقابل عزّت و شرافت وى، (اوست خدائى كه) اوّل است بدون اوّل، و آخر است تا بى نهايت، به قدرتش برتمام اشياء غلبه نموده، و به دانش و لطف و مرحمتش در هرچيز نفوذ كرده، عقول بشرى برحقيقتِ بزرگى او مطّلع نخواهدشد، و اوهام و خيالات كنهِ ذات اورا درك نمى كند، ومعانىِ كيفيّتِ اورا هيچ ذهنى تصوّر نمى تواندكرد، (اوست) مطّلع وآگاه بر باطنِ اشخاص، و آشنا به تمام امورِ پنهان، خيانت چشمها و پنهانى دلها را خبردارد، بارخدايا! تورا گواه ميگيرم كه رسولت «صلَّى الله عليه و آله» را تصديق مى كنم و به او ايمان دارم، پس از خاتمه نماز ذکر تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها را بگو آنگاه صورت بر خاک نهاده چهل بار بگو : سبحان الله و الحمدلله و لااله الا الله و الله اکبر آنگاه برای خود و برای هرکه می خواهی دعا کن متن دعا به نقل از تبیان... |
....ي نگاه كردن به غروب خورشيد زيباست . تصوير مربوط به مزرعه دواوجاست و اقا محمود روشنروز غروب خورشيد را بنظاره نشسته است... |
محتصري در باره زندگاني امام سجاد عليه السلام ....ه او را به اسيرى برديد , و خون پاك او به ناحق ريختيد ... . مردم كوفه آنچنان ساكت و آرام شدند كه گويى مرغ بر سر آنها نشسته سخنان كوبنده زينب ( ع ) كه گويا از حلقوم پاك على ( ع ) خارج ميشد ,مردم بى وفاى كوفه را دچار بهت و حيرت كرد . شگفتا اين صداى على ( ع ) است كه گويا در فضاى كوفه طنينانداز است .. امام سجاد ( ع ) عمهاش را امر به سكوت فرمود . ابن زياد دستور داد امام سجاد ( ع ) و زينب كبرى و ساير اسيران را به مجلس وى آوردند , و در آن جا جسارت را نسبت به سر مقدس حسين ( ع ) و اسيران كربلا به حد اعلا رسانيد , و آنچه در چنته دناءت و رذالت داشت نشان داد , و آنچه لازمه پستى ذاتش بود آشكار نمود . پيام خون و شهادت ابن زياد يا پسر مرجانه اسيران كربلا را پس از مكالماتى كه در مجلس او با آنان روى داد , دستور داد به زندانى پهلوى مسجد اعظم كوفه منتقل ساختند , و دستور داد سر مقدس امام ( ع ) را در كوچهها بگردانند تا مردم دچار وحشت شوند . يزيد در جواب نامه ابن زياد كه خبر شهادت حسين ( ع ) و يارانش و اسير كردن اهل و عيالش را به او نوشته بود , دستور داد سر حسين ( ع ) و همه يارانش را و همه اسيران را به شام بفرستند . بر دست و پا و گردن امام همام حضرت سجاد زنجير نهاده , بر شتر سوارش كردند و اهل بيت را چون اسيران روم و زنگبار بر شتران بى جهاز سوار كردند و راهى شام نمودند . اهل بيت عصمت از راه بعلبك به شام وارد شدند . روز اول ماه صفر سال 61 هجرى - شهر دمشق غرق در شادى و سروراست , زيرا يزيد اسيران كربلا را كه اولاد پاك رسول الله هستند , افراد خارجى وياغيگر معرفى كرده كه اكنون در چنگ آنهايند - يزيد دستور داد اسيران و سرهاى شهدا را از كنار جيرون كه تفريحگاه خارج از شهر و محل عيش و عشرت يزيد بود عبور دهند . يزيد از منظر جيرون اسيران را تماشا ميكرد و شاد و مسرور به نظرميرسيد , همچون فاتحى بلا منازع و در مقابل قافله اسيران بايستاد و گفت : شكر خداى را كه شما را كشت و شهرهاى اسلام را ازشر مردان شما آسوده ساخت و امير المؤمنين يزيد را بر شماپيروزى داد . امام زين العابدين ( ع ) به آن پيرمردى كه در آن سن و سال از تبليغات زهرآگين اموى در امان نمانده بود , فرمود : اى شيخ , آيا قرآن خواندهاى ؟ . گفت : آرى . فرمود : اين آيه را قراءت كردهاى : قل لا أ سئلكم عليه أ جرا الاالمودة في القربى . گفت : آرى . امام ( ع ) فرمود : آن خويشاوندان كه خداوند تعالى به دوستى آنها امرفرموده و براى رسول الله اجر رسالت قرار داده ماييم . سپس آيه تطهير را كه درحق اهل بيت پيغمبر ( ص ) است تلاوت فرمود : انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا . پيرمردگفت : اين آيه را خواندهام . امام ( ع ) فرمود : مراد از اين آيه ماييم كه خداوند ما را از هر آلايش ظاهر و باطن پاكيزه داشته است . پيرمرد بسيار تعجب كرد و گريست و گفت چقدر من بى خبر ماندهام . سپس به امام ( ع ) عرض كرد : اگر توبه كنم آيا توبهام پذيرفته است ؟ امام ( ع ) به او اطمينان داد . اين پيرمرد را به خاطر همين آگاهى شهيد كردند . بارى , قافله اسيران راه خدا را در جلو مسجد جامع دمشق متوقف ساختند . سپس آنها را در حالى كه به طنابها بسته بودند به زندانى منتقل كردند . چند روزى را در زندان گذراندند , زندانى خراب . به هر حال يزيد در نظر داشت با دعوت ازبرجستگان هر مذهب و سفيران و بزرگان و چاپلوسان دربارى مجلسى فراهم كند تا پيروزى ظاهرى خود را به همه نشان دهد . در اين مجلس يزيد همان جسارتى را نسبت به سر مقدس حضرت سيد الشهداء انجام داد كه ابن زياد , دست نشانده پليدش در كوفه انجام داده بود . چوب دستى خود را بر لب و دندانى نواخت كه بوسهگاه حضرت رسول الله ( ص ) و على مرتضى و فاطمه زهرا عليهما السلام بوده است . وقتى زينب ( ع ) اين جسارت را از يزيد مشاهده فرمود و اولين سخنى كه يزيد به حضرت سيد سجاد ( ع ) گفت چنين بود : شكر خداى را كه شما را رسوا ساخت , بى درنگ حضرت زينب ( ع ) در چنان مجلسى بپاخاست . دلش به جوش آمد و زبان به ملامت يزيد و يزيديان گشود و با فصاحت و بلاغت علوى پيام خون و شهادت را بيان فرمودو در سنگر افشاگرى پرده از روى سيهكارى يزيد و يزيديان برداشت , و خليفه مسلمين را رسواتر از مردم كوفه نمود . اما يزيد سر به زير انداخت و آن ضربات ك... |