مسجد جستجوی شما در مجموع 73 نتیجه داشت که در 5 صفحه قابل رویت است در هر صفحه 15 نتیجه
دلنوشته جوانان روستاي شهاب الدين ....يم و بگذاريم " كوچه محمد تقي سالخورده ، گل پر پر مدافع حرم " دوست عزيز ، همدل و همنشين محرم و رمضان ها در حسينيه و مسجد ، جاي خالي ات را بين جوانان روستا با كدام گل پر كنيم ؟! مي خواهيم تبريك بنويسيم ، امَا دل هاي شكسته پدر و مادرت تسليت مي خواهند و ميخواهيم تسليت بنويسيم ، شكوه نامت تبريك مي خواهد . محمد تقي جان زينب كوچولويت را چه آموختي كه صبر او ، مادرش و خواهرانت ، كبوتر خيال ما را به كوچه پس كوچه هاي كوفه و شام ميبرد و صبر بزرگ زينب (س) را در بزرگترين مصيبت بشريت ، به ياد مي آورد ؟! دوست عزيز 29 سال محبت هاي برادرانه ، نامت را چنان در دل جوانان ، كه نه ، حتي پيرمردهاي روستا حك كرده است كه حتي فراق 29 ساله هم نمي تواند آن را از ياد ببرد . هم نشيني با شهداي روستا كه سالهاي سال در يادواره هايشان مينشستي و از صداق... |
ادامه كار مسجد... |
مسجد ... |
وضعیت رو به بهبود کربلایی غلامرضا سالخورده ....ات مجاری ادراری تحت عمل جراحی قرار گرفت و دوران نقاهت را سپری میکند در عیادت از ایشان با حضور امام جماعت مسجد حال ایشان خوب است آقای سالخورده عضو شورای اسلامی شهابالدین هستند برای ایشان وهمه بیماران آرزوی سلامتی را از خداوند متعال خواستاریم ... |
....زبانزد خاص و عام است. و اگر گفتار امام سجاد (ع) را در مجلس ابن زياد و در مجلس يزيد و مخصوصاً خطبة آن بزرگوار را در مسجد شام در نظر بگيريم شجاعت اين بزرگوار نيز بر ما روشن مي شود. اميرالمؤمنين شجاعت خود را در ميدان براي افرادي مثل عمروبن عبدود و مرحب خيبري به كار مي برد و فرزند گرامي او امام سجّاد، شجاعت را در مجلس ابن زياد و مجلس يزيد و روي منبر در مسجد شام به كار برده است. سياست امام سجّاد (ع) اميرالمؤمنين به اقرار همة مورخين از سنّي و شيعه پاسدار اسلام بود و رأي و تدبير او فوق العاده مفيد بود، چنانكه عمر بيشتر از هفتاد مورد گفته است: لولا علي لهك عمر، يعني: «اگر علي نبود عمر هلاك شده بود.» امام سجاد عليه السلام در مدت سي و پنج سال پاسدار شيعه بود. مورخين معتقدند كه تدبير امام سجّاد، مدينه را و بسياري از شيعيان را از دست كساني چون يزيد و عبدالملك مروان نجات داد. حلم امام سجاد (ع) دربارة اميرالمؤمنين گفتاري نقل شده و ايشان فرمودند: «برآدم بيخردي گذشتم كه به من بد مي گفت. از او صرف نظر كردم گويي كه او حرفي نزده است.» دربارة امام سجاد نيز گفتاري نقل شده است و ايشان فرمودند: «بر كسي گذشتم كه به من بد مي گفت. بدو گفتم كه اگر راست مي گويي خداوند متعال مرا رحمت كند، و اگر دروغ مي گويي خدا تو را بيامرزد!» تواضع امام سجاد (ع) آن حضرت با فقرا مي نشست، با آنان غذا مي خورد، از آنان دلجويي مي كرد، به آنان لطف داشت و پناه آنان بود، براي آنان كار مي كرد و از آنان پذيرايي مي نمود، و دربارة آنان به ديگران سفارش مي كرد. تاريخ نويسان اقرار دارند كه امام سجاد (ع)، دوست داشت فقيران، يتيمان و بينوايان سر سفره اش باشند و با آنها بنشيند، غذا براي آنها آماده كند و حتي غذا در دهن آنان بگذارد. فصاحت و بلاغت امام سجّاد (ع) فصاحت به معني خوب سخن گفتن، مجاز، كنايه، لطايف و مثالها را به كار بردن است. و بلاغت سخن خوب گفتن، بجا سخن گفتن، از طول كلام بي فايده پرهيز داشتن است. فصاحت و بلاغت اميرالمؤمنين مورد اقرار همه است آنچنانكه دربارة نهج البلاغه گفته شده: دون كلام الخالق وفوق كلام المخلوق. «پايين تر از كلام خالق و بالاتر از كلام مخلوق است.» امام سجّاد صحيفة كامله سجاديه را به جهان عرضه داشت. صحيفه اي كه چون آن نيامده و نخواهد آمد. صحيفه اي كه در ضمن دعا، معارف اسلام، سياست اسلام، اخلاق اسلام، اجتماعيات اسلام، حقانيت شيعه، حقانيت اهل بيت، انتقاد از ظلم و ظالم، سفارش به حق و حقيقت، و بالاخره يك دوره معارف اسلامي را آموزش مي دهد. صحيفه اي كه محققين اسم آن را اخت القرآن، انجيل اهل بيت، زبور آل محمد نهاده اند. صحيفه اي كه ابلهي با فصاحت ادعا كرد كه مي تواند چون آن بياورد چون قلم به دست گرفت و نتوانست، دق كرد و مرد. جهاد امام سجاد (ع) اميرالمؤمنين عليه السلام بزرگترين مجاهد اسلام است كه توانست اسلام را از دست كفار و مشركين نجات دهد. ولي فرزندش امام سجّاد گرچه در كربلا كشته نشد اما وجودش، بقايش و اسارتش عامل بقاي اسلام بوده است. قيام ابي عبدالله الحسين (ع) درختي بود كه در كربلا كاشته شد و آبياري و به ثمر رساندن و نگاهداري از آن به دست امام سجاد (ع) به دست زينب كبري انجام گرفت. تدبير امام سجاد در اسارت، گريه هاي امام سجاد در مدينه، نوحه خواني و روضه خوانيهاي آن حضرت در مدت سي و پنج سال سخنرانيش، به موقع جهادي بود فوق العاده مفيد و ثمربخش كه تحليل سياسي تاريخ، اين مطالب را نشان مي دهد. عفو و جوانمردي امام سجّاد (ع) اگر تاريخ دربارة اميرالمؤمنين (ع) مي گويد كه چگونه از ابن ملجم مواظبت كرد و هنگامي كه ظرف شيري را براي حضرت مي آوردند نيمي را مي خورد و نيم ديگر را براي او مي فرستاد، و دربارة او وصيّت و سفارش فراوان نمود، دربارة امام سجّاد نيز منقول است كه: فرماندار مدينه كه دل امام سجاد را خون كرده بود، از طرف عبدالملك مروان معزول شد و امر شد كه او را به درختي ببندند و مردم بيايند و به او توهين كنند. امام سجاد (ع) اصحاب خود را خواست و سفارش فرمود كه مبادا به او توهين شود! امام سجاد نزد او رفت و او را دلداري داد و نزد عبدالملك مروان وساطت او را كرد كه از اين خواري نجات يابد. آن فرماندار معزول مي گفت از علي بن الحسين و يارانش ترس دارم زيرا به آنها ظلم بسيار كردم. ابهت و شخصيت امام سجّاد (ع) دربارة اميرالمؤمنين (ع) گفته شده كه بسيار متواضع بود، ولي بزرگي شخصيّت آن بزر گوار ميان همه محفوظ بود. همچنين است فرزند عزيزش امام سجاد (ع). در تاريخ ضبط است كه هشام بن عبدالملك به حج آمده بود و كثرت جمعيت مانع شدكه حجر الاسود را استلام كند. پس در گوشه اي براي او فرشي انداخته و نشسته بود كه امام سجّاد وارد طواف شد و وقتي به حجر الاسود رسيد، مردم كنار رفتند و حضرت مكرّر استلام نمود. هشام فوق العاده ناراحت شد. يكي از اطرافيان پرسيد: اين مرد كيست كه مردم چنين به او احترام دارند؟ هشام تجاهل كرد و گفت نمي دانم. فرزدق آنجا بود، في البداهة قصيدة مفصلي دربارة امام سجاد سرود. ما چند بيت از آن قصيده را مي آوريم: تمام قصيده در مناقب ابن شهر آشوب موجود است: هذا الذي تعرف البطحاء وطاته والبيت يعرفه والحل والحرم ما قال لاقط الا في تشهده لولا التشهد كانت لانه نعم يغضي حياء ويغضي من مهابته فما يكلم الا حين يبتسم من معشر حبهم دين وبغضهم كفر وقربهم منجي ومقتصم مقدم بعد ذكر الله ذكرهم &n... |
.... مطهرشان در داخل خانه ای که متعلق به عقیل بوده، قرار داشته است و به مرور زمان این خانه به ساختمان مناسب،به شکل مسجد تبدیل گردیده سپس در محل همان ساختمان،بزرگترین و مرتفع ترین گنبد و بارگاه بنا شد و در قرون متمادی دارای خادم و دربان و دارای ظریفترین و گرانبهاترین ضریح و صندوق با زیباترین روپوش ودارای فرش و قندیل بوده است و بالأخره در هشتم شوال 1344هجری قمری به وسیله غدّه سرطانی موجود در بدنه اسلام (وهابیان) منهدم گردید. مقبره های خانوادگی در بقیع از مجموع گفتارمورخان چنین برداشت می شود مردم مدینه که قبلاً اجساد مردگان خود را در دو گورستان عمومی بنام:«بنی سالم» و«بنی حرام» و گاهی در داخل منازل خود دفن می کردند،با رسمیت یافتن بقیع با دفن عثمان بن مظعون در سال دوم هجری و ابراهیم فرزند پیامبر اکرم در سال دهم هجری به آنجا توجّه کردند و عده ای از صحابه بتدریج خارها و ریشه های درختان موجود در بقیع را کندند و آنجا را آرامگاه خصوصی خود و خانواده خود قرار دادند و بعضی دیگر از صحابه در منازل متصل به بقیع دفن گردید که با گسترش بقیع، جزء آن گردیده است و به تناسب جایگاه و انتسابشان با پیامبرالهی در یک نقطه معین و در کنار هم دفن شده اند مثلاً قبور ائمه چهارگانه با قبرعباس عموی پیامبر و فاطمه بنت اسد در یک نقطه و همه یا عده ای ازهمسران پیامبر در نقطه ای و رقیه و ام کلثوم دختران پیامبر اکرم در کنار هم که مجموع این بخش بنام «مقابر بنی هاشم» معروف گردیده است. مطلب دوم اینکه: خانه ها و منازل مدینه تا بقیع امتداد داشته و بقیع از طرف غرب در پشت منازل مدینه قرار داشت و کوچه های متعددی این منازل را به همدیگر وصل می نمود و به محل بقیع منتهی می گردید.(10) قبور ائمه أربعه در تاریخ است که :«دُفن العباس ابن عبد المطلب عند قبر فاطمه بنت أسد بن هاشم فی اول مقابر بنی هاشم الّتی فی دار عقیل»(11 ) یعنی:عباس بن عبدالمطلب در اول مقابر بنی هاشم و در داخل خانه عقیل در کنار قبر فاطمه بنت أسد دفن شده است . صاحب «تاریخ المدینه» و صاحب«عمدة الاخبار» می نویسند: وقتی که از دفن امام حسن مجتبی در کنار قبر جدش رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) جلوگیری بعمل آمد امام حسین (علیه السلام) طبق وصیت برادرش او را در کنار مقبره بنی هاشم و در کنار قبر فاطمه بنت أسد دفن فرمود.( 12 ) بعدها اجساد مطهر سه امام دیگرـ علی بن الحسین زین العابدین و ابو جعفر محمد بن علی الباقر و ابو عبدالله جعفر بن محمد الصادق (علیهم السلام) ـ در این مدفن آرمیدند تا جایی که امام المشککین فخر رازی که از بزرگان علمای اهل سنت است در کتاب خود می آورد :«یُستحب أن یَزور قبر الحسین بن علی و فیه أیضاً علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد رضی الله عنهم»( 13 )یعنی :مستحب است زیارت قبر حسن بن علی وهمچنین در آنجا است قبر علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد که خدای تعالی از ایشان راضی باشد. ذکر این چند نمونه از تواریخ ،نشانگر آن است که بدن فاطمه بنت أسد و عباس عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) در محوطه باز و بدون دیوار و سقف دفن نشده اند بلکه از ابتدا در خانه عقیل بن ابیطالب ودر زیر سقف به خاک سپرده شده اند آنگاه بعد از ایشان،اجساد پاک و مطهر جان جانان و قبله دل عارفان ،آن چهار دردانه غریب به آنان پیوستند. حال سئوال اینجاست که با وجود بقیع ،چرا پیکرعده ای ازاقوام وفرزندان رسول خدا( صلی الله علیه وآله وسلم ) درخارج این آرامگاه عمومی ودرخانه خصوصی گردیده اند. پاسخ این سئوال برای کسانی که با تاریخ مدینه آشنا هستند واضح وآشکار است چرا که آن روزها دفن شدن افراد متشخص و مورد احترام ،بجای گورستان عمومی در داخل منازل و توجه به آرامگاههای خصوصی بیش از آنچه امروز در دنیا مرسوم است ،معمول و رایج بوده است،بعنوان مثال می توان از دفن شدن عبدالله پدر گرامی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه نابغه و رافع بن مالک (14)، انصاری بزرگوار و از صحابه و یاران با وفای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که پس از شهادت در جنگ أحد و انتقال به مدینه در خانه آل نوفل دفن گردید ، و همچنین دفن شدن خلیفه أول و دوم در داخل بیت رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) و پیشنهاد امام مجتبی (علیه السلام) در این راستا از همین نمونه ها است، أساساً هم دفن شدن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در داخل بیت و حجره خویش از نظر اجتماعی نه تنها یک مسأله تازه و بی سابقه نبوده، بلکه نسبت به شخصیت آن دو بزرگوار ،یک عمل عادی و طبیعی به حساب می آمد. جایگاه دعای رسول خدا در خانه عقیل گفته شد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در اوقات مختلف در کنار بقیع قرار می گرفت و در آنجا به مناجات می پرداخت وبراهل بقیع دعا واز خداوند متعال برای آنان استغفار و استرحام می نمود و گاهی نیمه های شب برای همین مقصود، رختخواب خویش را ترک و به سوی بقیع حرکت می نمود. در روایت است که:عن خالد بن عوسجه:«کنت أدعو لیلة الی دار عقیل بن أبی طالب الّتی تلی باب الدار فمرّ بی جعفر بن محمد (علیهماالسلام) یُریدُ العریض معه أهله فقال لی أَعَنْ أثر وقفت هاهنا؟ قلت :لا. قال:هذا موقف نبی الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ باللیل اذا جاء لیستغفرلأهل البقیع»( 15 ). خالد بن عوسجه می گوید :«شبی رو به سوی زاویه خانه عقیل که در جنب در این خانه قرارگرفته است،دعا می کردم جعفر بن محمد (علیهما السلام) که به همراه خانواده اش عازم عُریض بود، مرا در آن حال دید و پرسید آیا درباره این محل خبر و مطلب خاصی شنیده ای؟ گفتم:نه، فرمود:اینجا جایگاه دعای رسول خداست،شب هنگام که برای استغفار أهل بقیع می آمد در اینجا توقف می نمود.» أخبار غیبی رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) با توجّه به آیه مبارکه: «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَی إنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَی»( 16 ) تمام فرمایشات و أعمال حضرت رسول ،مؤیّد به تأییدات الهی است و در این زمینه برای برپایی دین و برافراشته شدن پرچم حق و حقیقت از تمام امکانات موجود استفاده کرده اند چه با أعمال خارق العاده که قبل از بعثت بروز می دادند تا زمینه را برای پذیرش مردم آماده سازند که ازآن به «إرهاص» تعبیر می شود.( 17 ) و چه بعد از ب... |
....وحانی دوست داشتنی و همه بيماران آرزوی سلامتی را مسئلت داریم حجتالاسلام صفری امسال ماه رمضان امام جماعت مسجد و سخنران شب های رمضان روستایمان است ... |
ماه رمضان و برنامه ریزی های انجام شده ....سید ... |
....بگیرند و این خبر به ایشان رسید، لباس به تن كرده و چادر بر سر نهاد، و با گروهى از زنان فامیل و خدمتكاران خود بسوى مسجد روانه شد، در حالی كه چادرش به زمین كشیده مىشد، و راه رفتن او همانند راه رفتن پیامبر خدا بود، بر ابوبكر كه در میان عدهاى از مهاجرین و انصار و غیر آنان نشسته بود وارد شد، در این هنگام بین او و دیگران پردهاى آویختند، آنگاه نالهاى جانسوز از دل برآورد كه همه مردم بگریه افتادند و مجلس و مسجد به سختى به جنبش درآمد. سپس لحظهاى سكوت كرد تا همهمه مردم خاموش و گریه آنان ساكت شد و جوش و خروش ایشان آرام یافت، آنگاه كلامش را با حمد و ثناى الهى آغاز فرمود و درود بر رسول خدا فرستاد، در اینجا دوباره صداى گریه مردم برخاست، وقتى سكوت برقرار شد، كلام خویش را دنبال كرد و فرمود: اَلْحَمْدُلِلَّهِ عَلی ما اَنْعَمَ، وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلی ما اَلْهَمَ، وَ الثَّناءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ اِبْتَدَاَها، وَ سُبُوغِ الاءٍ اَسْداها، وَ تَمامِ مِنَنٍ اَوْلاها، جَمَّ عَنِ الْاِحْصاءِ عَدَدُها، وَ نَأى عَنِ الْجَزاءِ اَمَدُها، وَ تَفاوَتَ عَنِ ا... |
زندگینامه حضرت ام البنین(سلام الله علیها) ....فتن همسر ديگري بود، عاشورا در برابر ديدگانش بود. عقيل يکي از کساني بود که نظر وگفته اش در علم انساب حجت بود ودر مسجد حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) براي وي حصيري ميگذاردند که برآن نماز ميکرد وقبائل عرب براي شناخت وآگاهي از علم انساب به دورش جمع مي شدند واودرپاسخ مراجعات ، بسيار سريع الانتقال بود.از اين روست که علي بن ابيطالب (عليه السلام) آنگاه که قصد ازدواج دارد به برادر خويش، عقيل بن ابي طالب که در علم «انساب » معروف بود و ذهن و سينه اش گنجينه اي از اسرار خاندان گوناگون عرب بوده مي فرمايد: «زني را براي من اختيار کن که از نسل دليرمردان عرب باشد تا با او ازدواج کنم و او برايم پسري شجاع و سوارکار به دنيا آورد.» عقيل، بانو امالبنين از خاندان بنىکلاب را که در شجاعت بى مانند بود، براى حضرت انتخاب کرد. ودر پاسخ برادر گفت: «با ام البنين کلابيه ازدواج کن زيرا در عرب شجاعتر از پدران و خاندان وي نيست.» عقيل همچنين از ديگر خصوصيات بارز خاندان بني کلاب مي گويد و امام اين انتخاب را پسنديد و عقيل را به خواستگارى نزد پدر امالبنين فرستاد. مراسم خواستگاري از ام البنين: حضرت علي (عليه السلام) پس از اينکه فاطمه کلابيه را تاييد کرد وپسنديد عقيل برادرش را براي خواستگاري به نزد پدر فاطمه فرستاد .حزام که بسيار ميهمان دوست بود پذيرايي کاملي از او کرده و با احترام فراوان به او خيرمقدم گفته و در مقابل وي قرباني کرد. سنت و رسم عرب اين بود که تا سه روز از ميهمان پذيرايي مي کردند و روز سوم حاجت او را مي پرسيدند و از علت آمدنش سؤال مي کردند و خانواده ام البنين که خارج از مدينه زندگي مي کردند نيز چنين رسمي را به جاي آوردند. روز چهارم با ادب و احترام از علت ورود وي جويا شدند و عقيل گفت: به خواستگاري دخترت فاطمه آمده ام، براي پيشواي دين و بزرگ اوصيا و امير مؤمنان علي بن ابيطالب. حزام که هرگز پيشبيني چنين پيشنهادي را نميکرد، حيرتزده ماند. با کمال صداقت و راستگويي گفت : بَه بَه چه نسب شريفي و چه خاندان با مجد و عظمتي! اما اي عقيل «شايسته اميرالمؤمنين يک زن باديه نشين با فرهنگ ابتدايي باديه نشينان نيست. او با يک زن که فرهنگ بالاتري دارد بايد ازدواج کند و اين دو فرهنگ با هم فرق دارند.«عقيل پس از شنيدن سخنان وي گفت:اميرالمؤمنين از آنچه تو مي گويي خبر دارد و با اين اوصاف ميل به ازدواج با او دارد. پدر ام البنين که نمي دانست چه بگويد از عقيل مهلت خواست تا از مادر دختر، ثمامه بنت سهيل، و خود دختر سؤال کند و به او گفت: «زنان بيشتر از روحيات و حالات دخترانشان آگاه هستند و مصلحت آنها را بيشتر مي دانند.» وقتي پدر ام البنين به نزد همسر و دخترش برگشت ديد همسرش موهاي ام البنين را شانه مي زند و او از خوابي که شب گذشته ديده بود براي مادر سخن مي گويد... «مادر خواب ديدم که در باغ سرسبز و پردرختي نشسته ام. نهرهاي روان و ميوه هاي فراوان در آنجا وجود داشت. ماه و ستارگان مي درخشيدند و من به آن ها چشم دوخته بودم و درباره عظمت آفرينش و مخلوقات خدا فکر مي کردم... در اين افکار غرق بودم که ماه از آسمان فرود آمد و در دامن من قرار گرفت و نوري از آن ساطع مي شد که چشمها را خيره مي کرد. در حال تعجب و تحير بودم که سه ستاره نوراني ديگر هم در دامنم ديدم. نور آنها نيز مرا مبهوت کرده بود. هنوز در حيرت و تعجب بودم که هاتفي ندا داد و مرا با اسم خطاب کرد من صدايش را مي شنيدم ولي او را نمي ديدم گفت: بشراکِ فاطمةُ بسادة الغُرَر ثلاثة انجم و الزاهر القمر ابوهم سيد في الخلق قاطبة بعد الرسول کذا قد جاء في الخبر «فاطمه مژده باد تو را به سيادت و نورانيت. به ماه نوراني و سه ستاره درخشان پدرشان سيد و سرور همه انسانهاستبعد از پيامبر گرامي و اينگونه در خبر آمده است.« پس از خواب بيدار شدم در حالي که مي ترسيدم. مادرم! تاويل رؤياي من چيست؟!» مادر به دخترک فهيمه و عاقله خود گفت: «دخترم رؤياي تو صادقه است اي دخترکم به زودي تو با مرد جليل القدري که مجد و عظمت فراواني دارد ازدواج مي کني. مردي که مورد اطاعت امت خود است. از او صاحب چهار فرزند مي شوي که اولين آنها مثل ماه چهره اش درخشان است و سه تاي ديگر چونان ستارگانند«پس از صحبتهاي دوستانه و صميمانه مادر و دختر، حزام بن خالد وارد اتاق شد و از آنها در مورد پذيرش علي(عليه السلام) سؤال کرد و گفت: آيا دخترمان را شايسته همسري اميرالمؤمنين(عليه السلام) مي داني؟ بدان که خانه او خانه وحي و نبوت و خانه علم و حکمت و آداب است اگر (دخترت را) اهل و لايق اين خانه مي داني - که خادمه اين خانه باشد - قبول کنيم و اگر اهليت در او نمي بيني پس نه؟ همسر او که قلبي مالامال از عشق به امامت داشت گفت: «اي حزام ! به خدا سوگند من او را خوب تربيت کردم و از خداي متعال و قدير خواستارم که او واقعا سعادتمند شود و صالح باشد براي خدمت به آقا و مولايم اميرالمؤمنين(عليه السلام) پس او را به علي بن ابيطالب، مولايم، تزويج کن.»قيل با اجازه از ام البنين عقد بين اين دو بزرگوار را اجرا کرد با مهريه اي که سنت رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) بود و براي دختران و همسران خود معين کرده بود و آن 500 درهم بود در حالي که پدر او مي گفت: «او هديه اي است از سوي ما به پسرعموي رسول خدا و ما طمع به مال و ثروت او ندوخته ايم.» تاريخ ازدواج ام البنين با حضرت علي : علي(عليه السلام) با ام البنين بعد از شهادت حضرت زهرا(س)ازدواج نمود.سالي که ام البنين به همسري امام علي برگزيده شد به طور دقيق معلوم نيست ولي تاريخ نويسان با توجه به اختلاف نظر در سن حضرت عباس (عليه السلام) که در زمان شهادت 32 تا 39 ساله نوشتهاند و ميلاد آن حضرت را در سال 24 يا 26 هجري قيد کردهاند. معتقدند ازدواج امالبنين به تحقيق قبل از سال 23 هجري واقع شده است.و برخي معتقدند از تاريخ ازدواج فاطمه، امالبنين تا زمان تولد حضرت عباس (عليه السلام) 10 سال فاصله شده و اگر اين قول درست باشد، تاريخ اين ازدواج فرخنده سال 13 يا 16 هجري بوده است.برخي از تاريخ نويسان نوشتهاند ابوالفضل العباس (عليه السلام) در جنگ صفين حضور داشته و در آن زمان 15 تا 17 ساله بوده است.اگر اين قول درست باشد چون پيکار اصلي صفين در ماه صفر سال 37 هجري اتفاق افتاده، بنابراين تولد آن حضرت در سال ازدواج علي (عليه السلام) با امالبنين صحيح به نظر نمي&... |
آغاز آرماتور بندی زیربنا ی مسجد ارماتوربندی مسجد ... |
....ینی پرداخت نمایند این مسجد با زیر بنای 400متر در حال احداث میباشد ... |
....را در تمام مسیر و مراحل زندگی استفاده نمایند،و در کارهای کشاورزی و دامداری همدیگر را یاری دهند و شروع به ساختن مسجد و حسینیه و حمام کردند تا بتوانند از نظر استقلال مقداری متکی به خودشان باشند و توانستند از اعتماد به نفس به خود جرات پیدا کنند. شروع ساخت و ساز و بافت محل در حدود پنجاه تا شصت سال پیش اتفاق افتاد آنچه باعت شگفتی امروز ماست چگونه و چطور وسعت جاده های محل را در آن زمان با چه وسعت و پهنای س در نظر گرفته بودند. و همانگونه مسیر جاده های کشاورزی که هر چند مال رو بوده چقدر پهن کرده بودند که براحتی وسایل کشاورزی از کنار هم می گذشتند امروز بعد از گذشت آنهمه سال تازه بعضی از عزیزان بفکر جاده ها افتادند و ناراحت پهنای جاده ها هستند که بی حاصل هدر می رود و می توان تمام جاده های محل را که بیش از چندین هکتار می شود زیر کشت زمستانه برد. و استفاده پهنه از این همه جاده برد بعد از برداشت محصول زمستانه باز جاده باز می شود که می خواهیم سه ماه از جاده استفاده کنیم نه ماه دیگر هدر می رود. واقعا امروز کمبود زمین شما را ناراحت می کند فرزندان شماها که وارت و آیندگان شما هستند. چگونه می توانند با اندک زمین خود را قانع کنند و هرگز نمی توان به آنها فهماند.هر کسی می خواهد فقط پهنای جاده تا ابتدای زمین وی حفظ شود به پایین برایش مهم نیست.بقول سعدی استاد که می فرماید:چشم آدم دنیاپذست را یا قناعت بر کند یا خاک گور .براستی مگر پدران اجداد خود را ندیدند به چه سرنوشتی گرفتار شدند.فرشته مرگ همه را در کام خود گرفت امروز زیر خروارها خاک خفته اند دستشان از دنیا کوتاه،معلوم نیست براستی چه می کنند یا کاشته های خود همه چیز دنیا دروغ هست هیچ اصلی بر پایه خودش استوار نمی ماند.به عزت مناز ز زلت منال که فردا شود هر دو تا پایمال .آنچه واقعیت دارد و واقعیت زندگی مرگ است. بقول شاعره توانا فروغ فرخزاد می گفت:من درد را دوست می دارم من رنج را دوست می دارم خداوند لذتی که درد رنج خلق کرد در هیچ شادی نیافرید بعد از پایان جنگ دوم جهانی وکشته،زخمی شدن میلیون میلیون انسان بی گناه به خاطر قدرت طلبی دیوانگی یکنفره نابود شدند تمام ملل اروپا در بر قراری و حفظ حدو مرزها چنان پایه های مرزی را محکم کردند که برای هیچ زمانی جنگی حادت نشود و ملل اروپا در کنار هم با توانایی و قدرت پیمان آتلانتیک شمتلی ناتو پایه خود را محکم کردند و همان خواسته ناپلئون اجرا شد. اروپا متحد با یک واحد پول براحتی می توانند با هم رفت و آمد کنند ولی در آسیا و آفریقا هرگز حدو مرزها را مشخص تکردند که این خاک کدام کشور است متلا اروند بین ایران و عراق-هیرمند ایران،افغانستان،کشمیرو پاکستان و خیلی از کشورهای آسیایی دیگر که هر زمان که خواستند از این اماها استفاده نمایند.روزی بزرگان و اجداد همین محل با قبولی همه ی دردسرها و مشکلات ماهها وقت خود را صرف برقراری نظم در نگهداری و حفظ حدو مرزها در زمینهای کشاورزی کردند که تمام کشاورزان به حقوق هم احترام بگذرانند و تجاوزی به حریم کسی انجام نگیرد تا از درگیری نزاع جنگ داخلی جلوگیری کنند.ولی متاسفانه امروزه بهای حفظ و نگهداری این حدو مرزها و احترام به زحمات اجداد و نیاکان خودمان شروع به بر هم زدن و نابود کردن حفظ آتار و ارزشهای آنها می کنند.حال به چه بهایی معلوم نیست درآینده چه آتشی را شعاه ور نمایند. و همه خود را بیگناه می شمارند اینطور معلوم شد کار این موجودات نامرئی بشقاب پرنده است که از کرات دیگر می آیند مرزهای ما را بر هم می زنند تا دیروز در دشتهایمان گناه را به گردن خوکها و گرازها می انداختند که مرزها را بر هم می زند. امروزه خوکها از دست بدنامی ما انسانها پناه به جنگها بردند. در جنگلها هم عده ای پوست درختان را با تبر قطع می کنند تا درختان خشک را راحتر قطع کنند. آنجا هم بدنامی را به گردن خوکها می اندازند. درشالیزار،گندمزار همین کار را می کنند.در بخش باغات مهدشت هم مرکبات را کیسه کیسه می زنند و در بازار به فروش می رسانند آنجا هم شکستن شاخه های درختان خوردن مرکبات را به گردن این بخت برگشته ها می اندازند. حال که با پیدایش آنفولانزای خوکی دیگر در اتهام صد در صد وسوء قصد به جان بشر متل مرغ و خروسهای خانگی باید تاوان سختی را بپردازد ازجنون گاوی تا آنفولانزای مرغی و آنفولانزای خوکی. براستی این حیوانات چقدر خودشان را مورد بازخواست مواخذه قرار می دهند. که چرا تابحال آنفولانزای خری شیوع پیدا نکرد. و پیش خود حساب می کنند که خرها از توانایی علمی برخوردارند که نمی خواهند دست رو کنند. و همه ی حیوانات در حسرت خر بودن زنده زنده در آتش سوخته می شوند. و همه می خواهند با خرها وصلت کنند. الاغها هم زیر این وصلت ها نمی روند. می گویند ما یک اشتباه کردیم که قاطر را با رای و نظر جامعهی پزشکان خودمان بوجود آوردیم تا تابت کنیم که ما هم پدری دلسوز و شایسته هستیم و فرزند ناخلف ما از بردن نام ما احساس شرمساری می کند و از مادرش می گوید که نامش اسب است.و همین امر سبب شد آقای خواجه تاجدار قاجار بعد از به قدرت رسیدن حتی کاه و یونجه ما را هم زیاد نکرد.این چه رابطه ی پدر فرزندی است. که پسر بفکر پدر نباشد. و در جدیدترین اعلامیه حقوق خران اعلام می داریم.تا ما را بدنام نکنند از پذیرفتن هر عضوی بدون عرعر معذوریم و آنهم باید زیر نظر هیئت ما باشد. وای از روزی که انسان از منبع شرافت ادب و اخلاق معرفت تربیت انسانیت خود دور شوند. و آن روزی است که باید افسوس خوکها و خران،گاوان را بخورند. و شاید هم فلسفه تکاملی داروین انگلیسی در مورد بعضی ها صدق کند. چرا اجادشت معروف شد در یکی از سالها وضعیت آب بحرانی شد و مردم آن زمان به علت نداشتن آب مورد نیاز برای آبیاری شالیزار و مسیر تغییر جهت چشمه و حق آب توسط اربابان جهت آبیاری شالیزاری شخصی خود وضع آب جواب شالیزار را نمی دهد هر چند که نوع کشت شالی در صدوپنجاه سال پیش تا امروز بسیار غیر قابل تصور است. در آن زمان با چه زحماتی از شخم زدن،خرد کردن کلوخ و "کلو زنی"بعد همسطح کردن "لوش زنی"بعد مرز بندی با " بیلو" چه نیرویی از حیوانات و انسانها تلف می شد تا بتوانند غذای یکساله را کسب کنند. و با آن همه تلاش و زحمت و درد و رنج تمام امیدها تبدیل به یأس و ناامیدی بشود. پدرها وقتی به خانه می آمدند و مگاه به صورت زن و فرزند،پدرو مادر پیرو خواهر خود می انداختند احساس شرمندگی و سرشکستگی می کردند چون آنها تجربه تلخ قحطی و دسترسی نداشتن به مواد غذایی را می دانستند چه عواقب وخیمی در پی داشت. در محل کشت و شالیزاری درختی بنام اجادشت بسیار بسیار بزرگ و وسیع با سایبان خوب روزها چند نفراتی که با هم حرکت می کردند می آمدند زیر سایه این درخت اجا و معروف به غصه خوار اجا شده بود و این محل مکان آه و ناله ،حزن و غم و اندوه شده بود. خلاصه بعد از چند روز متوالی که کاملا قطع امید کرده بودند. بنابر اعتقاد و ایجاد رابطه ی درونی با خالق خود بطور دسته جمعی با اعضای خانواده حرکت می کنند بسوی محل موعود، بعضی ها گفتند که در محل این کار را انجام بدهیم عده ای هم گفتند ما در محل نیاز به آب نداریم بلکه مزرعه،شالیزار ما در خطر نابودی قرار گرفته.زراعت ما احتیاج به آب دارد خلاصه متفق متحد بسوی اجای غصه خوار حرکت کردند. و با آن اعتقاد ایمانی که با خدای خود داشتند رابطه ی درونی را برقرار ساختند. ساعتها ناله و زاری گریه مناجات دعا، تمام کودکان معصوم گرسنه ،پیران ضعیف و ناتوان،مادران دردمند و غصه دار، همه و همه چشم به آسمان دوخته بودند. در همین لحظه دیگر همه خود را ناتوان و ناامید می پنداشتند که چند ساعتی مانده به عصر صدای رعد و برق غرش ابرهای آسمان،لحظاتی نگذشته بود لطف خدا شامل حال بندگانی شد که هرگز فخرو تکبر به بندگی و اخلاص خود نمی کردند.باران چنان شروع به باریدن کرد که حتی نتوانستند وسایل و اسباب خود را جمع کنند در هنگام بر گشت کودکان و پیران دچار زحمت فراوان شدند ساعتها طول کشید تا با شور و شوقی به محل مراجعت کردند و به خاطر لطف خدا که شامل بندگانش شد و این دشت سرسبز و خرم را بنام یادو خاطره آن اجای پیر و کهنسال مانده گار کردند واین پهن دشت را بنام اجادشت خواندند. همهن کلام حقی که در کتاب آسمانی ما مسلمانها آمده که تا او نخواهد نمی بارد تا او نخواهد سرچشمه ها ،قناتها آبیاری نمی کنند تا او نخواهد سبز نمی شود تا او نخواهد بعمل نخواهد آمد. چون زراعت اولین عاملش طبیعت است بعد سرمایه بعد مدیریت بعد کار. روزی نادر به زیارت شاه خراسان رفت گفتند:غرق کنیم گفت:نادرو غرق،اصلا وقتی وارد صحن می شد دید گدایی ایستاده و دست نیاز بسوی نادر دراز کرد،بیچاره بخت برگشته نمی دانست دست نیاز بسوی چه کسی دراز کرد و آنهم زمانی بود که نادر از جنگ کرنال برگشته بود. گفت:بچه ی کجایی گفت:آقا غریبم و چند سر عائله ام و کورم جاه ومکانی هم ندارم به ذلت زندگی می کنم این حرفها را زد و فکر کرد که چقدر پول بهش خواهد رسید گفت:مرا میشناسی گفت:نه هرکه هستی باش برایم فرقی نداره گفت:من نادرم نادر شاه.گفت:خدا عزت و افتخار عمر پربرکت به تو سلطنت تو بدهد.من از قشونم آمدم پول نیاوردم،جیب گدا را خالی کرد. گفت:چرا کار نمی کنی گفت:با این کوری. گفت:چرا از امام هشتم نخواستی.گفت:خواستم و مرا شفا نداد گفت:من چهارتا از این جلادها را نگهبان دورو بر تو می گذارم می روم زیارت امام هشتم که جنگ کرنال مرا کمک کرد چند ساعت طول بکشد نمی دانم نماز می خوانم واستراحت می کنم و بر می گردم اگر چشمهایت شفا پیدا نکرد این جلادها گردن تو را می زنند نادر گفت و رفت این گدای کور هم می دانست که نادر رحم و مروت ندارد و وساطت قبول نمی کند رو به جلادها کرد می توانم وضو بگیرم مختاری هر کاری می کنی بکن این لحظه ی آخر عمرت است.وضو گرفت شروع به خواندن نماز کرد یا گریه و ناله و زاری سر به زمین زدن،سیلی به صورت زدن.خلاصه نادر برگشت دید کوره دوان دوان بطرف نادر ميدود به پای نادر افتاد و گفت:که من می بینم نادر گفت:پا شو پدر سوخته تو دروغ می گویی با انگشتهایم شروع به نشان دادن و شمارش کردن کرد دید آره صحیح می گوید حکمت این ماجرا را از نادر پرسیدن نادر گفت:این پدر سوخته اینجا دید که مردم بهش کمک می کنندو شکمش هم سیر و پول که دارد دیگر هرگزنخواست آن رابطه ی درونی خود را با خدای خود برقرار کند این ترس از کشته شدن وی را متقاعد کرد که هر چه زودتر از امام هشتم بخواند تا کمکش کند و با تمام اخلاص و صداقت و پاکی و بی ریایی بندگی خلوص نیت رابطه ی درونی خودش را با خدای خود برقرار کرد و خدا هم کمکش کرد.بهرحال راه نجات و رهایی زمانی برای بنده ای حاصل می شود که انسان رابطه درونی خودشو درمنتهای پاکی،صافی بی ریایی،سادگی،شفافیت آنچه که در توان دارد در طبق اخلاص بگذارد و با دلی شکسته و دردمند محتاج بسوی خدا برود.باز هم اگر داد رحمت و نعمت،و اگر نداد حکمت. ... |
مختصري درباره حضرت زهرا سلام الله ....له و سلم) طلب کمک و مساعدت نمود. حضرت فرمود که من چیزی ندارم. سپس او را به خانه فاطمه (سلام الله علیها) که در کنار مسجد و در نزدیکی خانه رسول خدا قرار داشت، راهنمایی نمودند. آن شخص به همراه بلال (صحابی و مؤذن رسول خدا) به در خانه حضرت فاطمه (علیها السلام) آمد و بر اهل بیت رسول خدا سلام گفت و سپس عرض حال نمود. حضرت فاطمه (علیها السلام) با وجود اینکه سه روز بود خود و پدر و همسرش در نهایت گرسنگی به سر میبردند، چون از حال فقیر آگاه شد، گردنبندی را که فرزند حمزه، دختر عموی حضرت به ایشان هدیه داده بود و در نزد آن بزرگوار یادگاری ارزشمند محسوب میشد، از گردن باز نمود و به اعرابی فرمود: این را بگیر و بفروش؛ امید است که خداوند بهتر از آن را نصیب تو نماید. اعرابی گردنبند را گرفت و به نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بازگشت و شرح حال را گفت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از شنیدن ماجرا، متأثر گشت و اشک از چشمان مبارکش فرو ریخت و به حال اعرابی دعا فرمود. عمار یاسر (از اصحاب پیامبر) برخاست و اجازه گرفت و در برابر اعطای غذا، لباس، مرکب و هزینه سفر به اعرابی، آن گردنبند را از او خریداری نمود. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از اعرابی پرسید: آیا راضی شدی؟ او در مقابل، اظهار شرمندگی و تشکر نمود. عمار گردنبند را در پارچه ای یمانی پیچیده و آنرا معطر نمود و به همراه غلامش به پیامبر هدیه داد. غلام به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و جریان را باز گفت. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) غلام و گردنبند را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. غلام به خانهی صدیقه اطهر آمد. زهرا (علیها السلام)، گردنبند را گرفت و غلام را در راه خدا آزاد نمود. گویند غلام در این هنگام تبسم نمود. هنگامی که علت را جویا شدند، گفت: چه گردنبند با برکتی بود، گرسنهای را سیر کرد و برهنهای را پوشانید، پیادهای را صاحب مرکب و فقیری را بینیاز کرد و غلامی را آزاد نمود و سرانجام به نزد صاحب خویش بازگشت. 2- رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در شب زفاف پیراهن نویی را برای دختر خویش تهیه نمود. فاطمه (علیها السلام) پیراهن وصلهداری نیز داشت. سائلی بر در خانه حاضر شد و گفت: من از خاندان نبوت پیراهن کهنه میخواهم. حضرت زهرا (علیها السلام) خواست پیراهن وصلهدار را مطابق خواست سائل به او بدهد که به یاد آیه شریفه "هرگز به نیکی دست نمییابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید انفاق نمایید"، افتاد. در این هنگام فاطمه (علیها السلام) پیراهن نو را در راه خدا انفاق نمود. 3- امام حسن مجتبی در ضمن بیانی، عبادت فاطمه (علیها السلام)، توجه او به مردم و مقدم داشتن آنان بر خویشتن، در عالیترین ساعات راز و نیاز با پروردگار را این گونه توصیف مینمایند: "مادرم فاطمه را دیدم که در شب جمعهای در محراب عبادت خویش ایستاده بود و تا صبحگاهان، پیوسته به رکوع و سجود میپرداخت. و شنیدم که بر مردان و زنان مؤمن دعا میکرد، آنان را نام میبرد و بسیار برایشان دعا مینمود اما برای خویشتن هیچ دعایی نکرد. پس به او گفتم: ای مادر، چرا برای خویش همانگونه که برای غیر، دعا مینمودی، دعا نکردی؟ فاطمه (علیها السلام) گفت: پسرم ! اول همسایه و سپس خانه." ازدواج و فرزندان آن حضرت صدیقه کبری خواستگاران فراوانی داشت. نقل است که عدهای از نامداران صحابه از او خواستگاری کردند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنها فرمود که اختیار فاطمه در دست خداست. بنا بر آنچه که انس بن مالک نقل نموده است، عدهای دیگر از میان نامداران مهاجرین، برای خواستگاری فاطمه (علیها السلام) به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتند و گفتند حاضریم برای این وصلت، مهر سنگینی را تقبل نماییم. رسول خدا همچنان مسأله را به نظر خداوند موکول مینمود تا سرانجام جبرئیل بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و گفت: "ای محمد! خدا بر تو سلام میرساند و میفرماید فاطمه را به عقد علی درآور، خداوند علی را برای فاطمه و فاطمه را برای علی پسندیده است." امام علی (علیه السلام) نیز از خواستگاران فاطمه (علیها السلام) بود و حضرت رسول بنا بر آنچه که ذکر گردید، به امر الهی با این وصلت موافقت نمود. در روایات متعددی نقل گشته است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر علی نبود، فاطمه همتایی نداشت. بدین ترتیب بود که مقدمات زفاف فراهم شد. حضرت فاطمه (علیها السلام) با مهری اندک (بر خلاف رسوم جاهلی که مهر بزرگان بسیار بود) به خانه امام علی (علیه السلام) قدم گذارد.(3) ثمره این ازدواج مبارک، 5 فرزند به نامهای حسن، حسین، زینب، ام کلثوم و محسن (که در جریان وقایع پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سقط شد)، بود. امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) از امامان 12 گانه میباشند که در دامان چنین مادری تربیت یافتهاند و 9 امام دیگر (به غیر از امام علی (علیه السلام) و امام حسن (علیه السلام)) از ذریه امام حسین (علیه السلام) میباشند و بدین ترتیب و از طریق فاطمه (علیها السلام) به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) منتسب میگردند و از ذریه ایشان به شمار میروند.(4) و به خاطر منسوب بودن ائمه طاهرین (به غیر از امیر مؤمنان (علیه السلام)) به آن حضرت، فاطمه (علیها السلام) را "ام الائمه" (مادر امامان) گویند. زینب (سلام الله علیها) که بزرگترین دختر فاطمه (علیها السلام) به شمار میآید، بانویی عابد و پاکدامن و عالم بود. او پس از واقعه عاشورا، و در امتداد حرکت امام حسین (علیه السلام)، آن چنان قیام حسینی را نیکو تبیین نمود، که پایههای حکومت فاسق اموی به لرزه افتاد و صدای اعتراض مردم نسبت به ظلم و جور یزید بارها و بارها بلند شد. تا جایی که حرکتهای گستردهای بر ضد ظلم و ستم او سازمان گرفت. آنچه از جای جای تاریخ درباره عبادت زینب کبری (علیها السلام) بدست میآید، آنست که حتی در سختترین شرایط و طاقتفرساتری... |
آغاز پی کنی مسجد صاحب الزمان عج شهاب الدین مسجد شهاب الدین ... |