شهادت بود جستجوی شما در مجموع 2 نتیجه داشت که در 1 صفحه قابل رویت است
محتصري در باره زندگاني امام سجاد عليه السلام ....مسلمانان بخصوص در شيعيان على ( ع ) در طول تاريخ زنده شد و شيعه به عنوان عنصر مقاوم و مبارز كه حامل پيام خون و شهادت بود درصحنه تاريخ معرفى گرديد . گرچه شيعيان هميشه زجرها ديده و شكنجهها بر خود همواركردهاند , ولى هميشه اين روحيه انقلابى را حتى تا امروز - پس از چهارده قرن - درخود حفظ كردهاند . امام سجاد ( ع ) گرچه بظاهر در خانه نشست , ولى هميشه پيام شهادت ومبارزه را در برابر ستمگران به زبان دعا و وعظ بيان ميفرمود و با خواص شيعيان خود مانند ابو حمزه ثمالى و ابو خالد كابلى و ... در تماس بود , و در عين حال به امر به معروف و نهى از منكر اشتغال داشت , و شيعيان خاص وى معارف دينى و احكام اسلامى را از آن حضرت ميگرفتند و در ميان شيعيان منتشر ميكردند , واز اين راه ابعاد تشيع توسعه فراوانى يافت . بر اثر اين مبارزات پنهان و آشكار بود كه براى بار دوم امام سجاد را به امر عبد الملك خليفه اموى , با بند وزنجير از مدينه به شام جلب كردند , و بعد از زمانى به مدينه برگرداندند . امام سجاد ( ع ) در مدت 35 سال امامت با روشن بينى خاص خود هر جا لازم بود , براى بيدارى مردم و تهييج آنها عليه ظلم و ستمگرى و گمراهى كوشيد , و درموارد بسيارى به خدمات اجتماعى وسيعى در زمينه حمايت بينوايان و خاندانهاى بى سرپرست پرداخت , و نيز از طريق دعاهايى كه مجموعه آنها در صحيفه سجاديه گردآمده است , به نشر معارف اسلام و تهذيب نفس و اخلاق و بيدارى مردم اقدام نمود . صحيفه سجاديه صحيفه سجاديه كه از ارزندهترين آثار اسلامى است , شامل 57 دعا است كه مشتمل بر دقيقترين مسائل توحيدى و عبادى و اجتماعى و اخلاقى است , و بدان زبورآل محمد ( ص ) نيز ميگويند . يكى از حوادث تاريخ كه دورنمايى از تلأ لؤ شخصيت امام سجاد ( ع ) را به مامينماياند - گرچه سراسر زندگى امام درخشندگى و شور ايمان است - قصيدهاى است كه فرزدق شاعر در مدح امام ( ع ) در برابر كعبه معظمه سروده است . مورخان نوشتهاند : در دوران حكومت وليد بن عبد الملك اموى , وليعهد وبرادرش هشام بن عبد الملك به قصد حج , به مكه آمد و به آهنگ طواف قدم در مسجد الحرام گذاشت . چون به منظور استلام حجر الاسود به نزديك كعبه رسيد , فشارجمعيت ميان او و حطيم حائل شد , ناگزير قدم واپس نهاد و بر منبرى كه براى وى نصب كردند , به انتظار فروكاستن ازدحام جمعيت بنشست و بزرگان شام كه همراه اوبودند در اطرافش جمع شدند و به تماشاى مطاف پرداختند . در اين هنگام كوكبه جلال حضرت على بن الحسين عليهما السلام كه سيمايش از همگان زيباتر وجامه هايش ازهمگان پاكيزهتر و شميم نسيمش از همه طواف كنندگان دلپذيرتر بود , از افق مسجدبدرخشيد و به مطاف درآمد , و چون به نزديك حجر الاسود رسيد , موج جمعيت دربرابر هيبت و عظمتش واپس نشست و منطقه استلام را در برابرش خالى از ازدحام ساخت , تا به آسانى دست به حجر الاسود رساند و به طواف پرداخت . تماشاى اين منظره موجى از خشم و حسد در دل و جان هشام بن عبد الملك برانگيخت و در همين حال كه آتش كينه در درونش زبانه ميكشيد , يكى از بزرگان شام رو به او كرد و با لحنى آميخته به حيرت گفت : اين كيست كه تمام جمعيت به تجليل و تكريم او پرداختند و صحنه مطاف براى او خلوت گرديد ؟ هشام با آن كه شخصيت امام را نيك ميشناخت , اما از شدت كينه و حسد و از بيم آن كه درباريانش به او مايل شوند و تحت تأ ثير مقام و كلامش قرار گيرند , خود را به نادانى زد و در جواب مرد شامى گفت : او را نميشناسم . در اين هنگام روح حساس ابو فراس ( فرزدق ) از اين تجاهل و حق كشى سخت آزرده شد و با آن كه خودشاعر دربار اموى بود , بدون آن كه از قهر و سطوت هشام بترسد و از درندهخويى آن امير مغرور خودكامه بر جان خود بينديشد , رو به مرد شامى كرد و گفت : اگر خواهى تا شخصيت او را بشناسى از من بپرس , من او را نيك ميشناسم . آن گاه فرزدق در لحظهاى از لحظات تجلى ايمان و معراج روح , قصيده جاويدان خود را كه از الهام وجدان بيدارش مايه ميگرفت , با حماسه هاى افروخته و آهنگى پرشور سيل آسا بر زبان راند , و اينك دو بيتى از آن قصيده و قسمتى از ترجمه آن : هذا الذى تعرف البطحاء وطأ ته والبيت يعرفه والحل والحرم هذا الذى احمد المخت ـار والده صلى عليه الهى ما جرى القلم اين كه تو او را نميشناسى , همان كسى است كه سرزمين بطحاء جاى گامهايش را ميشناسد و كعبه و حل و حرم در شناسائيش همدم و همقدمند . اين كسى است كه احمد مختار پدر اوست , كه تا هر زمان قلم قضا در كارباشد , درود و رحمت خدا بر روان پاك او روان باد ... اين فرزند فاطمه , سروربانوان جهان است و پسر پاكيزه گوهر وصى پيغمبر است , كه آتش قهر و شعله انتقام خدا از زبانه تيغ بى دريغش هميدرخشد ... . و از اين دست اشعارى سرود كه همچون خورشيد بر تارك آسمان ولايت ميدرخشد ونور ميپاشد . وقتى قصيده فرزدق به پايان رسيد , هشام مانند كسى كه از خوابى گران بيدارشده باشد , خشمگين و آشفته به فرزدق گفت : چرا چنين شعرى - تا كنون - در مدح ما نسرودهاى ؟ فرزدق گفت : جدى بمانند جد او و پدرى همشأ ن پدر او و مادرى پاكيزه گوهر مانند مادر او بياور تا تو را نيز مانند او بستايم . هشام برآشفت و دستور داد تا نام شاعر را از دفتر جوايز حذف كنند و او رادر سرزمين عسفان ميان مكه و مدينه به بند و زندان كشند . چون اين خبر به حضرت سجاد ( ع ) رسيد دستور فرمود دوازده هزار درهم به رسم صله و جايزه نزد فرزدق بفرستند و عذر بخواهند كه بيش از اين مقدور نيست . فرزدق صله را نپذيرفت و پيغام داد : من اين قصيده را براى رضاى خدا و رسول خداو دفاع از حق سرودهام و صلهاى نميخواهم . امام ( ع ) صله را بازپس فرستاد و اورا سوگند داد كه بپذيرد و اطمينان داد كه چيزى از ارزش واقعى آن , در نزد خداكم نخواهد شد . بارى , اين فضايل و ارزشهاى واقعى است كه دشمن را بر سر كينه و انتقام ميآورد . چنانكه نوشته اند : سرانجام به تحريك هشام , خليفه اموى , وليد بن عبد الملك , امام زين العابدين و سيد الساجدين ( ع ) را مسموم كرد و در سال 95هجرى به شهادت رسيد و در بقيع مدفون شد... |
....ت که فرزندش به خانه برگشت، سربلند و پیروز، اما نمیدانم چرا همه گریان بودند؟ او که به بهترین و والاترین هدفش که شهادت بود رسیده بود. تحمل دوری او می تواند بهترین دلیل برای این مسئله باشد. پس از گذشت سالها ، مادری که دوری فرزندش را با بی قراری تحمل کرده بود، دعوت حق را لبیک گفت و به دیار باقی شتافت. حال در جوار فرزندش آرمیده و به انتظار خویش پایان داده است . از خداوند متعال برای این عزیز از دست رفته طلب مغفرت داریم. دهیاری روستای شهاب الدین انا لله و انا الیه راجعون درگذشت مادر گرامی شهید رسول انصاری را به خانواده ی بزرگ انصاری و اهالی محترم روستای شهید پرور شهاب الدین تسلیت میگوییم. اوست که ما را از خاک بی جان به وجود آورده و لحظه لحظه وجودمان در دستان توانای اوست. هیچ یک از موجودات این عالم هستی از این قائله مستثنی نیستند. مار، مهربان ترین عنصر هستی که بهشت زیر ... |